| بله، درست است مملکت مال حزبالهیهاست اما …!
گفتوگوی روزنامهی «جهان صنعت» با احمد بخارایی دربارهی تمامیتخواهی نظام ارزشی حاکم | منتشرشده در دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲
| نمایش گزارش |
| احمد بخارایی: جامعه ما بیش از سه دهه است که شرایط ملتهبی دارد. وضعیت جامعه مانند گلوله برفی است که به پایین میغلتد و این گلوله لحظهبهلحظه بزرگتر و اثرگذارتر میشود. حال در این شرایط هر جرقه و بهانهای میتواند بشکه باروت را منفجر کند. منظور از «جرقه» این است که آن رخداد به خودی خود قابل تامل است و علاوه بر آن موجب انفجار خواستهها و مطالبات فروخفته میشود مانند مرگ مظلومانه مهسا امینی که مانند یک جرقه ایفای نقش کرد. بنابراین پیامدهای جرقهی ایجادشده در جامعه توانایی بازتولید در ماهها و حتی سالهای آینده را نیز دارد. بروز چنین اتفاقی امواج ناشی از انفجار خشم مردم را در پی دارد.
برخی اوقات حوادثی در ایران رخ میدهد که وقوع آنها در برخی کشورهای دیگر عادی است. به عنوان مثال در کشورهای کمترتوسعهیافته زندانها ناامنتر هستند و به موازات آن نیز زندانیان از حقوق اولیه کمتری برخوردارند. اما به طورکلی تا جایی که رسانههای رسمی اطلاع دادهاند، وقوع آتشسوزی در زندان اوین یک حادثه بوده است. البته ممکن است در روزهای آینده اطلاعات بیشتری منتشر شود. حال اگر زندانیهایی که تحت عنوان مجرم سیاسی هستند در این قضیه دخالت داشته باشند، قاعدتا تمام تحلیلهای ما تغییر میکند. اما اطلاعات منتشرشده حکایت از آن دارد که مجرمان غیرسیاسی بر اثر یک حادثه یا خشونت یا ناراحتی دست به اقداماتی زدهاند که این حادثه رقم خورده است. در هر صورت اگر اینگونه باشد، طبیعتا این قضیه به یک بهانه برای دیگر افراد جامعه که خارج از زندان هستند، تبدیل میشود.
این روزها نظام سیاسی ایران با امر واقعی روبهرو است، که به نظرم امر واقع مانند یک بشکه باروت است، چرا که کوچکترین اتفاقی منجر به انفجار خشم مردم میشود. آتشسوزی زندان اوین بسیار اسفبار و نگرانکننده است آتشسوزی در برخی زندانهای دیگر ممکن است رخ داده باشد اما چنین تبعاتی نداشته است. در هر صورت باید امنیت، بهداشت، تربیت و غذای تمام زندانیان تامین شود که در اینباره تردیدی نیست. اما باید توجه داشت که وقوع آتشسوزی در زندان اوین و همزمانی آن با اعتراضات واکنش مردم را بیش از همیشه برانگیخته است.
تمامی زندانیان اعم از سیاسی و غیرسیاسی از لحاظ آسیبشناسی اجتماعی بر این عقیدهاند که قربانی جامعه هستند، زیرا در جامعهای که آمار بیکاری فارغالتحصیلان آن سر به فلک کشیده، نشان از بیتوجهی مسوولان است. بنابراین تمام افرادی که شاغل نیستند هم قربانی سیاست ناکارآمد میشوند. چه بسا از لحاظ جامعهشناسی نیز افراد بیکار برای امرارمعاش به سارق تبدیل میشوند که آنها نیز خود را قربانی ناکارآمدی میدانند. در هر صورت مجرمان سیاسی و غیرسیاسی احساس میکنند، مظلوم و قربانی واقع شدهاند. طبیعتا انسان قربانی هم خشمگین و ناآرام است. زندانیان بند ۷ و ۸ اوین هم به دلیل مشکلات اقتصادی و اجتماعی در زندان هستند.
وقتی خشم اینگونه در میان زندانیان موج میزند، مسوولان مربوطه نهتنها توانایی حفظ آرامش خود را ندارند، بلکه توانایی القای این آرامش به زندانیهایی که به خاطر مشکلات مالی خشمگین و معترضاند، را هم ندارند. حتی بحث تنبیه و تغییر دیدگاه زندانیان در زندان نیز اهمیت ندارد. به همین دلیل برخی زندانیها به محض خروج، دوباره مرتکب جرم میشوند. اما زمانی که اخبار آتشسوزی زندان منتشر میشود، در مرحله اول نگرانی خانوادههای زندانیان به دیگران سرایت میکند و در مرحله دوم منجر به بهانهای میشود تا بشکه باروت همان خشم مردم منفجر شود. به همین دلیل احساسات جامعه مانند همان گلوله برفی مخربتر به سوی پرتگاه با تمام سرعت حرکت میکند.
به نظرم احساساتی که طی یک ماه گذشته به شدت جریحهدار شده است، همچنان از سوی نظام سیاسی زخمی میشود و به همین خاطر جامعه با بروز هر حادثهای جامعه ملتهبتر میشود. اگر آتشسوزی زندان اوین همزمان با اعتراضات اخیر نبود، قطعا عکسالعمل جامعه اینگونه نبود. طی یک ماه اخیر اعتراضات نسبت به اعتراضهای قبلی به دو دلیل کمیت و کیفیت متفاوت بوده است؛ کمیت از آن جهت که مردم در بیشتر شهرها دست به اعتراضات مسالمتآمیز زدند، کیفیت هم بهگونهای که مطالبات معترضان عمیقتر شده است. براساس همین موضوع اگر اعتراضات کنترل شود، خشم مردم به آتش زیر خاکستر تبدیل میشود. آن هم در نظام سیاسی که هر لحظه امکان وقوع حادثهای وجود دارد.
وقتی دایره کوچکتر شد، خارج از آن دایره همگی غیرخودی شدند. حال در این میان برخی فرار کردند، برخی دیگر که ماندند نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی بیتفاوت شدند و نیمی دیگر ماندند و با وضعیت موجود مقابله و اعتراضاتی را شروع کردند. بنابراین از هر زاویهای که به این موضوع نگاه کنید، متوجه میشوید که انسانهایی که رها شدند به همین راحتی به سوی جامعه باز نمیگردند. به همین خاطر الگوهای رفتاری جوانان بدون چارچوب شده است. رونالد دورکین این شرایط را آنومیک یا بیهنجاری مینامد، به طوری که باید فرهنگ سنتی به مدرن تغییر پیدا کند، اما فرد در خلاء رها نشود. رها بدترین حالت فرد برای جامعه است. حال این رهاشدگی را از بعد فرهنگی و معرفتی و فکری بگیرید تا عرصه سیاسی که این روزها در هر گوشه و کناری ندای انتقادی و مخالفت با نظام سیاسی به گوش میرسد که اگر نظام سیاسی دستهگلی به ملت تقدیم کند، باز هم اعتماد اجتماعی بازنمیگردد. بنابراین این پیامدهای منفی مانند گلولهبرفی هر روز بزرگ و بزرگتر میشود.
متاسفانه اینها دوقطبیگری در جامعه روز به روز بیشتر میشود. این دوقطبی در حمایت از جنگ اسرائیل و حماس نیز مشاهده شد، اما چیزی که در این میان از بین میرود، صلح است و موضوعی که هر روز ترویج میشود، خشونت است. به نظرم جامعه امروز ایرانی، فاقد اخلاق است. به نوعی این جامعه از اخلاق تهی شده است. همچنین بزرگترین پیامد اینگونه سخنان این است که جامعه از اخلاق اجتماعی تهی میشود. جامعهای که از اخلاق اجتماعی تهی شود از دین و اعتقادات نیز به عنوان ابزار استفاده میکند. حال این زن به جای اینکه نماینده اخلاق باشد، نماینده خشونت میشود. البته این زن نمیداند با این سخنان چگونه افراد را از کشور فراری میدهد و آنها را در خلاء رها میکند. اینکه بگویند مملکت برای حزباللهیهاست یک رفتار ضددینی است.