سلبریتی‌زدگی تابع روحانیت‌زدگی!

📰 گزارش روزنامه‌ی آفتاب یزد درباره‌ی پی‌آمدهای سلبریتی‌زدگی جامعه در گفت‌وگو با احمد بخارایی و سید جواد میری | منتشرشده در شماره‌ی ۵۹۹۵، سه‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۰
 

👈 نمایش گزارش (آن‌چه چاپ و منتشر شده)

متن و فایل شنیداری کامل این مصاحبه (که تنها بخشی از آن منتشر شد!):

| پرسش روزنامه‌نگار آفتاب یزد (خانم شوق‌الشعرا):

در چند وقت اخیر و به ویژه در دوره کرونا با واقعیت‌های جدیدی از زندگی سلبریتی‌ها آشنا شدیم. اینها در مورد خیلی چیزها نظر می‌دهند و از آن‌ها هم استقبال می‌شود. چرا در جامعه ما این اتفاقات میفتد و چرا جامعه ایرانی همواره بستری برای سوء استفاده قشرهای مختلف بوده؟

| پاسخ احمد بخارایی:

پرسش مهمی است. هر پدیده‌ای را مثل یک حلقه از یک زنجیر، اگر فقط در حد خودش به آن بپردازیم و به حلقه‌های قبل و قبل‌تر و حلقه‌های بعد و بعدتر توجه نکنیم، نمی‌توانیم تحلیل درست و جامعی ارائه بدهیم. به همین دلیل در جامعه هم می‌بینیم که چقدر راجع به این مسائل گفتگو می‌شود و این موضوعات تکرار می‌شود از جمله همین موضوع سلبریتی‌زدگی که سال‌هاست گفته و تکرار می‌شه اما هم‌چنان این موضوع، بازتولید شده. به اسم روان‌شناس یا جامعه‌شناس یا روشنفکر حرف‌های زیادی در مسيله سلبریتی‌زدگی گفته‌شده ولی عملا آن پدیده همچنان در جامعه بازتولید می‌شود. از سوی دیگر گفته‌ها هم به صورت کلی تکرار می‌شود. تلاش من این است که در یک سطح وسیع‌تر و در متن بزرگ‌تری این موضوع را ببینم. خمیر مایه و عنصر محتوایی سلبریتی‌زدگی یا شخص‌زدگی- که به غلط برخی می‌گویند: شخصیت‌زدگی، اینجا بحث «مصداق» است- چیزی به اسم «تقلید» است. تقلید در فرهنگ ما ریشه دینی دارد. از سوی دیگر هرچقدر که سلبریتی‌زدگی در یک جامعه بیشتر شود، انسان احساس می‌کند که با تفکر ضدیت دارد و این دو در یک جا جمع نمی‌شوند. پیامد سلبریتی‌زدگی انفعال در مقابل فعال بودن و کنشگری است و افراد به جای اینکه عقلانی شوند احساساتی می‌شوند. وقتی که انفعال و احساساتی شدن در یک جامعه گریبان اعضا را بگیرد آن جامعه بیمار خواهد بود. این موضوع سلبریتی‌زدگی یک موضوع بسیار بزرگ و قدیمی است. حالا امروز نظر شما جلب شده به فلان ورزش‌کار، فلان هنرمند در مورد فلان موضوع مثلا کرونا و واکسن و غیره. من توجه شما را به سه زاویه دید جلب می‌کنم در سه سطح: خُرد، میانه و کلان. در «سطح خُرد» من اینطور می‌بینم که این پدیده شخص‌زدگی در فرهنگ ما در قالب اعتقادات دینی ما ریشه دیرینه دارد. از زمانی که پدیده «عصمت» و معصومیت ظهور می‌کند و اشخاص در اوج قرار می‌گیرند این داستان شروع می‌شود و ادامه پیدا می‌کند و در بستر زمان می‌غلطد تا زمان اکنون که در قالب مقام ویژه یک مرجع تقلید یا رهبر بازتولید می‌شود. این تا جایی ادامه پیدا می‌کند که مفسران و مبلغان دینی به خودشان اجازه می‌دهند که مثلا اگر سیل یا زلزله می‌آید این را ناشی از گناه کردن افراد جامعه قلمداد می‌کنند. عده‌ای هم زیر این چتر قرار می‌گیرند و زیر این پرچم سینه می‌زنند. این بستر تاریخی را که نشان از عمق و گستردگی دارد نباید از نظر پنهان کنیم. همه ما بازتولید و بازتعریف یک فرهنگ کهن هستیم. وقتی رهبر کشور ما در مورد نخریدن واکسن از کشورهای انگلیس یا آمریکا دستوری صادر می‌کند و به حوزه علم وارد می‌شود پس این اجازه را هم یک سلبریتی به خودش می‌دهد که او هم به حوزه‌ای که تخصص ندارد وارد شود. حالا سلبریتی ممکن است هنرمند یا ورزش‌کار یا چیز دیگری باشد و دیگر فرقی نمی‌کند. وقتی یک مرجع دینی به حوزه علم وارد می‌شود در نقطه مقابل هم باید انتظار داشته باشیم کسی که معروف است بدون اینکه تخصصی داشته باشد حرفی بزند که امروز مورد تعجب ما واقع شود و بپرسیم که چرا سلبریتی‌ها در هر حوزه‌ای به خودشان اجازه ورود می‌دهند؟

آیا سواد و علم آن را دارند و آیا واقعا در حوزه خصوصی هم مانند حوزه عمومی همینقدر پاستوریزه عمل می‌کنند یا دچار انواع تضادها هستند؟ می‌خواهم بگویم این جزء، حکایت از یک کل دارد که به لحاظ فرهنگی توضیح دادم. در عالم سیاست هم همین بوده است. مگر قهرمان‌گرایی در تاریخ ما کم بوده‌است؟ طبیعتا در دنیای اجتماعی نیز دوباره بازتولید می‌شود و قهرمان‌گرایی سیاسی تبدیل به قهرمان‌گرایی ورزشی و هنری می‌شود. ما به طرزی افراطی نسبت به چهره‌های ورزشی‌مان عشق و احساسات می‌ورزیم حال آن که در دنیا این گونه نیست. در عالم اقتصاد هم همین است و ما به جای اینکه به طور علمی و مبتنی بر تخصص، «تولید» کنیم به «افراد خاص» نگاه می‌کنیم که مثلا یک شبه راه صد ساله رفته‌اند مانند فردی که دلال بوده، سکه و ارز خریده یا امروزه وارد ارزهای دیجیتالی میشود. پس سلبریتی‌زدگی رنگ و بوی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد. اما در «سطح میانه» که ما به سازمان‌ها توجه می‌کنیم. اتفاقا این خود رسانه‌ها به عنوان واحد تحلیل در سطح میانه، هستند که به این موضوع دامن می‌زنند. شما خودتان در روزنامه‌تان یا دیگران در روز‌نامه‌هایشان، آیا افراد خاص، قلم‌های خاص و تکراری و تصاویر و عنوان‌های تکراری و انحصاری کم وجود دارد؟ در روزنامه‌ها افراد خاص، تیترهای خاص و تکراری دیده می‌شود و «گفتمان‌سازی» ایجاد نمی‌شود بلکه گفتگوهای کلی و تکراری با افراد تکراری صورت می‌گیرد؛ یعنی در اینجا هم شخص‌زدگی است و رسانه با دامن نزدن به گفتمان‌سازی و صرفا پرداختن به یک سری گفتگوهای کلی و تکراری به این مسأله دامن می‌زند. به همین دلیل است که فضای مجازی در کشور ما به نحوی افراطی مورد استقبال قرار می‌گیرد. در فضای مجازی چهره‌های ویژه که جذابیت دارند مورد توجه قرار می‌گیرند. استقبال از این فضای مجازی هم به نظام اطلاع‌رسانی و رسانه‌ای ما در کشور برمی‌گردد که اعتماد نسبت به آن کم است. فضای مجازی هم جایی است که افراد، برجسته می‌شوند و سلبریتی‌زدگی در آنجا تشویق می‌شود. از همه مهم‌تر، این پدیده در «سطح کلان» باید مورد توجه قرار گیرد، مثلا ساختار حقوقی قانون اساسی را ببینید. تمام مفاهیمی که از مواد یک تا چهارده در فصل یک قانون اساسی آمده مبتنی بر گزینش-محوری و حذف است؛ حذف مثلا کسانی که متخصص هستند اما مومن نیستند! یعنی ما دچار یک «خود تحقیری» تاریخی شده‌ایم. تاریخ ما متشکل از آدم‌های دین‌دار، کم‌تر دین‌دار، غیر‌دین‌دار، اقلیت‌ها، قومیت‌ها و... است. وقتی به یک سری خط بطلان بکشیم دچار خود تحقیری تاریخی شده‌ایم و با واقعیت موجود ستیز می‌کنیم و وقتی، واقعیت به حاشیه رانده‌می‌شود امور غیر واقعی مانند سلبریتی‌زدگی عرض اندام می‌کنند. همین سلبریتی‌زدگی ایديولوژیک وقتی میاید و با قدرت، خودش را پیوند می‌زند در قالب یک رهبر دینی باز این پدیده برجسته می‌شود. واقعیت موجود یعنی اینکه همه «افراد» باید باشند نه فقط آن‌ها که در داخل قدرت تعریف می‌شوند. سلبریتی‌زدگی در نظام اجتماعی باعث می‌شود سرمایه‌های اجتماعی یعنی فکر و اندیشه و آن چیزی که می‌تواند تبدیل به یک نظام بروکراتیک کارآمد شود به حاشیه برود و در این صورت این «اشخاص» هستند که نسبت به جریان اصلی تفکر، ارجحیت دارند و عزل‌ها و نصب‌ها و آمدن‌ها و رفتن ها به صورت کاروانی به این اشخاص ویژه است که تعلق می‌گیرد. به طور خلاصه آنچه که امروز از یک هنرمند یا سلبریتی صادر می‌شود طبیعی است. از نظر ما نابهنجار است اما این شرایط نابهنجار آنقدر در جامعه ما تکرار شده که هنجار شده‌است. ما در جامعه‌شناسی به این می‌گوییم: «هنجار شدن نابهنجاری‌ها». وقتی چیزی هنجار می‌شود باید در سطح کلان، ساختارها را بررسی کنیم و دیگر نباید به طور مثال بیاییم و مثلا بگوییم چرا آقای افخمی یا شهاب حسینی یا خانم ایکس در خصوص واکسن نظر می‌دهند! وقتی یک روحانی به خودش اجازه می‌دهد که در موضوع واکسن هم نظر بدهد طبیعی است که سلبریتی‌ها هم مانند او رفتار کنند. 

پرسش:

در جامعه ما یک نگاه بالا به پایین و نوعی متولی امور عامه بودن به وجود آمده. آیا باز هم به دلیل جایگزین شدن سلبریتی‌ها با آن چیزهایی است که جامعه نیاز دارد؟ 

 | پاسخ:

درسته. وقتی گروه‌های مرجع در یک جامعه با فقدان اعتبار مواجه بشوند جا‌به‌جایی گروه مرجع پدید می‌آید. گروه مرجع یک دانش‌آموز کیست؟ معلمانش هستند. گروه مرجع یک دانشجو کیست؟ استادانش هستند. گروه مرجع یک روزنا‌مه نگار کیست؟ روزنامه نگاران پیش‌کسوت هستند. وقتی که این گروه‌های مرجع به حاشیه رانده شوند آن دانش آموز و این دانشجو و این روزنامه‌نگار می‌رود در فضای شلوغ مجازی دنبال گروه مرجع می‌گردد. وقتی گروه‌های مرجع اصلی، محلی از اِعراب نداشته‌باشند و نظام حکم‌رانی صحنه‌هایی را برای ایفای نقش آن‌ها تدارک نبیند سلبریتی‌ها بالا می‌آیند و دامن می‌زنند به دو عنصر احساسات و انفعال. این‌ها گروه‌های مرجع فاقد اصالت هستند. فضای مجازی در ایران، دنیای آشفته تعاملات و چهره‌های مجازی و فاقد اصالت شده‌است. 

| پرسش:

این جابجایی گروه‌های مرجع، آیا ناشی از شرایط جامعه است یا مردم القا می کنند؟

| پاسخ:

قبلا به فرهنگ و مسایل اعتقادی اشاره کردم. وقتی این‌ها در بستر تاریخی به سمت امروز حرکت کردند مانند یک بهمن که ابتدا یک حجم کمی داشته اما هر چه در سراشیبی بیشتر غلطیده، بزرگ‌تر شده تا امروز که آسیب‌رسان شده‌است. در هر جامعه‌ای این ها ریشه تاریخی دارند. فرهنگ دارای دو بعد اعتقادی و هنجارهای عرفی است. اگر سلبریتی‌ها بین دو حوزه عمومی و خصوصی‌شان تضاد داشتند این هم ریشه در چند‌چهر‌گی و تظاهر فرهنگی و اعتقادی دارد. فرهنگ به تقلید و احساس‌گرایی و انفعال دامن زده‌است. می‌گویند: الناس علی دین ملوکهم، یعنی مردم بر رویه و روش وسلوک صاحبان قدرت و صاحبات تریبون هستند. پس سلبریتی‌ها هم به اعتباری، قربانی هستند. 

| پرسش:

آسیب‌های «هنجار شدن نابهنجاری‌ها» چه می‌تواند باشد؟

| پاسخ:

در یک جامعه اگر دروغ‌گویی رواج پیدا کند بافت جامعه از هم گسسته می‌شود و دیگر آن جامعه، جامعه نیست. جامعه این است که در آن صداقت، صلح، عشق و احترام و روابط دوسویه سالم باشد و وقتی اینها نباشند که دیگر جامعه نیست. مجمع الجزایری است از آدم‌های جزیره‌ای و پراکنده. در اعتقادات دینی هم می‌گویند :یدالله مع الجماعه، دست خدا با جماعت است، معنایش این نیست که خدا دست دارد، او که دست ندارد، تمثیل است و منظور این است که با هم باشید و به هم احترام بگذارید و هر کس در جای خودش باشد و اصالت با جمع باشد نه با فرد. همین شخص‌زدگی نشان انحلال جامعه است. مثلا ناهنجاری دیگری در حوزه جرایم مانند سرقت، اگر یک امر عادی شود جامعه متزلزل می‌شود یا همان دروغ گویی یا در موضوع تولید کالایی از یک کارخانه که بیرون بیاید با برچسب کیفیت بالا اما فاقد کیفیت خوب باشد. این‌ها جامعه را از هم می‌پاشاند و محل زندگی و رشد نیست و «نقض غرض» است. 

| پرسش:

راه عبور و راه گذری هست برای بازگشت به مفهوم اصلی جامعه بودن؟ 

| پاسخ:

«گفتمان‌سازی» مهم است اما مبتنی بر روش دیالکتیکی نه صرفا بین آدم‌هایی که هم‌سو، هم‌فکر و هم‌کیش هستند بلکه کسانی که با هم تضاد دارند و مثل هم نمی‌خورند، نمی‌پوشند، فکر نمی‌کنند، مثل هم عبادت نمی‌کنند تا نهایتا از دل این دیالکتیک، سنتزها که فکر را می‌سازند بیرون بیایند. ما در یک جهان معرفتی و فرهنگی اسیر هستیم که گاه در جا می‌زنیم. مسایل فرهنگی ما هم ریشه‌دار هستند و مرتب باز تولید می‌شوند. ببینید در تاریخ معاصر هم قد علم کرده‌اند. پس از مشروطه، در مقابل جریان نوجو ایستادند. در موضوع ملی شدن نفت در سال ۳۲ و دولت مصدق، باز هم عناصر سنت‌گرا سدّ شدند، در سال ۴۲ باز هم قد علم کردند و در سال ۵۷ هم به نحو دیگری این الگوهای سنتی اعتقادی، جامعه را به عقب فر‌‌اخواندند.

پربازدیدها

پزشکیان: تکرار حکایت شیخ و شیره و شیرینی!

بی‌سوادان جامعه نشناس!

آقای عباس عبدی چرا خلاف واقع می‌گویید؟!

وفاق ملی بر باد رفته!