مدارا نیست چون گفتوگو نداریم
ـ خشونت چه از نظر کلامی و چه رفتاری، از ۴ زاویه قابل تأمل و تحلیل است:
- اول اینکه فرد چه «هدفی» را دنبال میکند.
- دوم اینکه «روش» او برای بروز خشونت چیست.
- سوم اینکه به «علت» و ریشهی خشونت بر میگردد.
- چهارم اینکه این خشونت به چه «قالبی» بروز کرده و پوشش داده میشود.
ـ ریشهی خشونت درواقع به حقارتهای پنهانی که در افراد وجود دارد، بر میگردد. در سطح خرد، فرد ممکن است به خشونت کلامی متوسل شود اما در سطح کلان، اگر جامعه دچار حقارت شده باشد خشونت، وسیع میشود و از سوی افراد زیادی در سطوح مختلف بروز میکند.
ـ مشکل عمدهی ما هم از همین «فرهنگ ارزشی» نشأت میگیرد که از نظر مفهومی با دو ویژگی، منظومهی فکری ما را شکل میدهد و زبان و رفتار ما را به سمت خشونت میبرد. اول اینکه ما «خودانتقاد» نیستیم؛ یعنی عادت کردهایم که به دیگران انتقاد کنیم و دوم به «رفتار کنترلی» ما برمیگردد که مدام میخواهیم دیگران را کنترل و امر به معروف و نهی از منکر کنیم. این دو بخش بسیار مهم هستند و مانند یک اصل، منظومهی فکری ما را در برگرفته و از نظر تاریخی و فرهنگی، تار و پود ذهن ما را تشکیل داده است. متأسفانه این دو منبع مسیر غلطی را تعریف میکنند و ما برای رسیدن به هدف به ناچار دست به خشونت میزنیم، چون نمیتوانیم عقلانی رفتار کنیم. متأسفانه نظام سیاسی ما هم برگرفته از همین فرهنگ است و این فرهنگ در شکل ساختاری، مرتب بازتولید و بازتعریف میشود.
ـ وقتی مسئولی به جای اینکه نواقص کار خودش را ببیند و عیب را در درون خود جستوجو کند، بهدنبال یک عامل بیرونی است و دیگران را مدام مقصر جلوه میدهد و به نوعی میخواهد همه را کنترل کند، یعنی از همین فرهنگ پیروی میکند. هرکس که دست به رفتار خشونتآمیز میزند، یک خشم فروخفته دارد.
ـ رابطهی تنگاتنگی بین خشونتورزی و دروغگویی وجود دارد. اگر بپرسید چه افرادی دست به خشونت میزنند؟ پاسخ روشن است، کسانی که مستعد دروغ گفتن هستند چون نمیتوانند از عقلشان درست استفاده کرده و حرف راست را بیان کنند، پس متوسل به کذبگویی میشوند تا به هدفشان برسند. این فرد وقتی یک مقدار جلو میرود، چون میترسد طرف مقابل متوجه دروغهایش بشود، دست به رفتار خشونتآمیز هم میزند. در عالم سیاست هم اگر در سطح کلان، مدیران و بزرگان ما خشونتورز بودند، بدانید که قبل از آن دروغگو بودهاند. اینها باهم یک رابطهی فلسفی و عقلانی دارند. خشونت لایههای زیادی دارد. فحاشی و جنگ به ترتیب آخرین مرحلهی خشونت های کلامی و رفتاری هستند.
ـ افراد خشونتورز، البته رفتارهای تناقضآمیز زیادی دارند. یعنی هر چند به زبان میگویند: ما معتقد به آزادی هستیم، ولی عملاً آزادی دیگران را محدود میکنند. این افراد مستعد خشونتورزی میشوند، چون باید رفتارهای تناقضآمیز خودشان را به نوعی توجیه کنند و برای این کار دست به تحقیر شما میزنند.
ـ خشونتورزی در مقابل خشونت اولیه، خشونت درجه یک محسوب میشود یعنی در سطح کلان، اگر نظام سیاسی ما در مقابل رفتار تند یک شهروند که پرسشگر است، با خشونت جواب بدهد، شهروند یاد میگیرد که رفتار خشونتآمیز بروز بدهد. در این چرخه و در یک رابطهی رفت و برگشتی میان مردم و سیاستمداران، دروغ، سیاست و خشونت قویتر و ریشهایتر بازتولید میشود.
ـ خشونت امروز در جامعهی ما تبدیل به یک مسألهی شده است. آستانهی تحمل مردم و مدارای اجتماعی پایین آمده است، چون افراد نمیتوانند باهم گفتوگو کنند. چه در سطح خرد (دعوای دو راننده)، چه در سطح میانه (تماشاگرها در ورزشگاهها) و چه در سطح کلان (میان سیاستمداران)
ـ در چرخهی خشونت، «فاعل» بیشتر از دیگران فاسد میشود، یعنی اگر ما رفتار خشونتآمیز داشته باشیم، بیش از دیگرانی که آسیب میبینند، خودمان آسیب میبینیم.
جامعهشناسی افقنگر ـ دکتر احمد بخارایی
جامعهشناسی افقنگر ـ دکتر احمد بخارایی