خودکشی دگرخواهانهی سیاسیون: کیانوش سنجری!
احمد بخارایی: نشست «سیاست و خودکشی» پس از خودکشی زندهیاد «کیانوش سنجری» برگزار شد. هدف از این نشست تحلیل انواع خودکشی در جامعه ایران به ویژه خودکشی سیاسی کیانوش سنجری بود. من با ارجاع به بحث خودکشی در نظریه امیل دورکیم، خودکشی سنجری را یک خودکشی دیگرخواهانه تحلیل کردم و گفتم که :
از دو زاویه میتوانیم رابطهی بین خودکشی و سیاست را بررسی کنیم. یکی صفت و موصوف، خودکشی سیاسی؛ و یکی مضاف و مضاف الیه، خودکشی سیاست. حالا در مورد جامعه ما هر دواش صادق است؛ و خودکشی سیاست به این معنا که سیاست، در داخل، در درون مرزها خلاف جریان رود، رود بین الملل شنا کند؛ و به نحوی به نوعی به دنبال خودزنی باشد و سر ناسازگاری داشته باشد با آنچه که در دنیا جریان دارد و قرار است جریان داشته باشد. حالا پشتش نظام سلطه است یا هرچه هست، بحث تبیینش را نمیخواهیم ورود کنیم. به هرحال آنچه که هست و وجود دارد؛ و شما دو راه داری. یا اینکه طبق نظم موجود، که جنبه جهانی دارد، حرکت کنی یا اینکه خلاف آن شنا کنی؛ و خودکشی سیاست اینجاست که بخشی از عملکرد نظام سیاسی ما متأسفانه یک نوع خودکشی سیاست است، اما خودکشی سیاسی بحثی است که زمانی که ما این عنوان را برای نشست انتخاب کردیم، مصادف شده بودیم با خودکشی زنده یاد، کیانوش سنجری.
خب ماها وظیفهای داریم دیگر. تعهدی داریم. تریبونی داریم. مخاطبانی داریم. حالا به اعتبار عضویت در انجمن جامعه شناسی یا در دانشگاه به اعتبار اینکه معلم سادهای که هستیم، یا در مقام پژوهشگر، به هرحال ما وظیفهی برساخت را داریم. موضوعی که مهم است، اما در ذهن جامعه به عنوان امر مهم قلمداد نمیشود، ما بتوانیم این را برساخت ذهنی کنیم. مونیتورینگ کنیم و مطرح و برجسته کنیم. به این اعتبار، گفتیم نشستی بگذاریم که خودکشی سیاسی را با توجه به اتفاقی که افتاد و اتفاق کوچکی هم نبود.
ممکن است جامعه در این پیچیدگیهایی که آقای دکتر ناظری فرمودند و در این انسان اقتصادی و مصرفی، این حرکتها که بسیارمعنادار است که اسمش را گذاشته ایم خودکشی سیاسی کیانوش سنجری، اینها به حاشیه برود و آن طور که باید و شاید برجسته نشود و به آن توجه نشود که این احساس هم دست داد. جز در یک فضاهای ویژه در مورد این خودکشی، خیلی بحث نشد؛ و جالب است خودم در یک گروه تلگرامی بودم و اساتید دانشگاه بودند و اینها، آنجا همان ابتدای آن شب اتفاق، دو تا یادداشت در کانال تلگرامی ام نوشتم با نام «خودکشی دیگرخواهانه»، دیدم همانجا با چالش مواجه شد که شما چرا میگویید خودکشی دیگرخواهانه؟! این دیگرخواهانه نبود.
حتی در فضاهای مجازی که تخصصی بود و انتظار میرفت که درک و فهم شود. بر آن اساس، من یک مراجعهای به دورکیم داشتم و این کتاب خودکشی دورکیم (کتاب را رو به حاضرین در نشست میگیرد) که کتاب خوبی است در حد خودش. با توجه با ظرف زمانی و مکانی، ما باید از این، دوباره یک روایت جدید و نوینی داشته باشیم.
چیزی که میدیدم در بحثهای خودکشی، یک مقدار به آن، کم توجه میشد، به ویژه وقتی میخواستند از دورکیم نقل قول کنند، این بود که خیلی مرزبندی خاصی بین انواع خودکشیهایی که دورکیم نام میبرد، قائل میشدند. مثلا میگفتند ببینیم این خودکشی، خودخواهانه بوده یا دیگرخواهانه یا ناشی از بی سامانی اجتماعی و بی هنجاری. یعنی این یا آن یا آن در اصطلاح منطق، میگویند قسیم. یعنی این دو، دو چیز کاملا مستقل از هم اند. این دو قسیم اند. نوشیدنی که دو نوع است؛ و متأسفانه این تصور هست که فکر میکنند بین خودکشیها یک مرز مشخصی دارد، یک سیم خاردار دارد، یا این است یا آن یکی، یا این است، و ما حالا باید بگردیم ببینیم کدام است. من برای اینکه این سوء تفاهم از ذهن خودم برطرف شود، به صفحه ۳۸۹ این کتاب خودکشی دورکیم که آقای نادر سالارزاده امیری ترجمه اش کرده، مراجعه میکنم که جملهی جالبی دارد. این را بخوانیم خوب است. میگوید:
«هیچ اندیشهی اخلاقی متعالی وجود ندارد که به نسبتهای متغیری بر حسب جوامع نتواند خودخواهی، دیگرخواهی و تا حدی نابسامانی اجتماعی را با هم ترکیب کند.» به بیان دیگر میخواهد بگوید این سه تا ترکیبی اند و هیچ اندیشه اخلاقی و هیچ حوزه معرفتی نیست که نتواند این سه تا را با هم ترکیب نکند. یعنی لزوما به هم آمیخته اند اینها.در ادامه میگوید: «زیرا حیات اجتماعی به طور همزمان، مستلزم آن است که در عین حال تا حدی صاحب شخصیت باشد. حالا حیات اجتماعی صاحب شخصیت باشد، به تبع آن، فرد هم صاحب شخصیت باشد، و نیز هر زمان که اجتماع از او بخواهد حاضر باشد از زندگی صرف نظر کند و بالاخره آمادگی پذیرش افکار نو و پیشرفته را داشته باشد که اگر نداشته باشد، خودکشی ناشی از شرایط آنومیک گریبانش را میگیرد. به همین دلیل، کمتر ملتی وجود دارد که این سه جریان فکری به همراه هم، در آن وجود نداشته باشد. (می گوید این سه جریان فکری در همهی جوامع هست.) و انسان را در سه سمت و سوی مختلف و حتی متناقض نکشاند.
هر کجا که این سه جریان فکری، همدیگر را به طور متقابل تعدیل کنند، حالت روحی و اخلاقی که میتواند انسان را در مقابل فکر خودکشی مصون نگه دارد، در تعادل است.» تعادل این سه باعث میشود خودکشی اتفاق نیفتد. حالا هر کدام از این سه، برجستهتر شود در کنار وجود دو عامل دیگر، خودکشی متمایل میشود به آن سمت. ولی در هر خودکشی بنابر این گفتهی دورکیم، هر سه عامل در آن حضور دارد. یعنی کسی که خودکشی خودخواهانه میکند، رگههایی از دیگرخواهی هم در او هست، رگههایی از آنومی اجتماعی هم در او هست.
حالا بر این اساس که میخواهیم ترکیبی ببینیم، چیزی که من در واقعه اخیر، تأسفبار ملاحظه کردم در حرکتی که کیانوش سنجری انجام داد، یک نوع خودکشی دیگردوستانه یا دیگرخواهانه بود. در خودکشی دیگرخواهانه، وابستگی و پیوند وجود دارد بین فرد و جامعه. پیامی که ایشان داد، ناشی از دغدغهای بود که داشت. این طور نبود که بگوید جامعه مصرفی را نمیتوانم تحمل کنم، پس بروم خودکشی کنم. این طور نبود که بگوید من رابطهی نانمادی (اشاره به بحث آقای دکتر ناظری و پیچیدگیهای جامعه امروز) پیچیدگی جامعه را به تمامی درک کرده، و درست یک حرکت نمادین دارد انجام میدهد. اصلا رابطهی نانمادی نیست اینجا. این چهار وجهی را که جناب دکتر ناظری فرمودند، هیچکدام از اینها نیست خودکشی کیانوش سنجری. این خودکشی دیگرخواهانه را در بحث آقای دکتر ناظری نمیبینید. اتفاقا برعکس، شدت پیوند هست. دوری از روند جاری زندگی است. به قول وبر، کنش عقلانی معطوف به ارزش دارد انجام میدهد اینجا اتفاقا نه معطوف به هدف، که آن وقت، تعارض پیدا میکرد بین فرد و جامعه مصرفی. یا عشق نابالغ، نه. آقای دکتر ناظری فرمودند، سومین وجه، عشق نابالغ است. اتفاقا عشق بالغ است. آنچه در سنجریها میبینید، این عشق بالغ است. در این باره و با این ریزی و جزئیات، جایی صحبت نکرده ام. ولی همین قدر گفته ام که خودکشی سنجری دیگرخواهانه بوده. حالا گفتم یاد و راه و نامش را گرامی بداریم، گفتند یعنی چی راهش را گرامی بداریم؟ یعنی ما هم برویم خودکشی کنیم؟! گفتم مصداقی نگاه نکنیم، مفهومی دارد این آدم، وجودش مسیرش چیزی را میخواهد بگوید. اینها را ببینیم. نمادین است. البته جناب دکتر ناظری که از وجه چهارم؛ و سیالیت مداومی که گفتند موافقم. سیالیت هم در بحث ها، مثل شمشیر دو لبه است.
ما در یک پروسهی دیالکتیکی مداوم نو میشویم. خودکشی دیگرخواهانه، خودانگیخته است، نه خودخواسته. دورکیم در اواخر قرن نوزدهم از خودکشی دیگرخواهانه گفته که یا اختیاری است یا اجباری. کیانوش سنجری، خودکشی اش از سوی جامعه به او تحمیل شد و او را مجبور به خودکشی کرد. در زمان دورکیم دغدغه سیاسی نبود. آنچه که بود، نابسامانی و بحرانهای اقتصادی بود. خودکشی دیگرخواهانه، ممکن است افراطی باشد. از دید من، خودکشی دیگردوستانه را میفهمم که میخواهد صدایش پژواک داشته باشد.
ما در یک پروسهی دیالکتیکی مداوم نو میشویم. خودکشی دیگرخواهانه، خودانگیخته است، نه خودخواسته. دورکیم در اواخر قرن نوزدهم از خودکشی دیگرخواهانه گفته که یا اختیاری است یا اجباری. کیانوش سنجری، خودکشی اش از سوی جامعه به او تحمیل شد و او را مجبور به خودکشی کرد. در زمان دورکیم دغدغه سیاسی نبود. آنچه که بود، نابسامانی و بحرانهای اقتصادی بود. خودکشی دیگرخواهانه، ممکن است افراطی باشد. از دید من، خودکشی دیگردوستانه را میفهمم که میخواهد صدایش پژواک داشته باشد.
سه تا من در پیامش پیداست نه به معنای من خودخواهانه. من او، در ربط صددرصدی با دیگران، معنادار میشود. خارج از روزمره و زندگی روزمره. این نوع خودکشی، نوعی حیات است. در خودکشیها افراد با خود گفتگو دارند. فرد با خود استدلال استنتاجی دارد. این نوع خودکشی سنجری را استنتاج والا اسم گذاشته ام. ابایی هم ندارم که بگویند تشویق به خودکشی میکنم.چون خودکشی دیگرخواهانه جای بحث دارد.»