"کلثوم"، قربانی نظام مردسالار مشروع!
گفتوگوی روزنامهی «آفتاب یزد» با احمد بخارایی دربارهی قتل مردان مازندرانی | منتشرشده در ۱۳ شهریور ۱۴۰۲
عزیزان، در این گفتوگو به عوامل آشکار و پنهان در سه سطح: خرد، میانه و کلان در بروز پدیدارهایی مانند قتل همسران و ابزارانگاری زنان مظلوم در ایران اسلامی پرداختم.
«در چنین مواقعی (مواجهه با یک پدیدار)، صرفاً اگر در سطح خُرد متوقف شویم، اسیر برخی کلیشهها خواهیم شد که نهایتاً به یک سری «توصیه» بسنده خواهیم کرد اما «پدیدارها» را باید «سه سطحی» دید:
ـ سطح خُرد: یعنی خانواده و انواع بایدها و نباید ها
ـ سطح میانه: سازمان ها
ـ سطح کلان: ساختارها، نگاه اجتماعی، نگاه جامعه شناسی، بررسی بر اساس جامعه شناسی سیاسی و مداقه در تمامی خرده دلایلی که در نهایت محصولی به نام:« «قتلهای سریالی مردان مازندرانی» » به دست میدهد.
عدم توجه به سطح کلان و میانه و متوقف شدن در سطح خُرد هیچ ارزشی ندارد مگر آن که برای مان انتشار خبر مهم باشد و بس!
نکته اول: ما فاقد «نظام جامع رفاه اجتماعی» هستیم!
از دو زاویه میشود این موضوع را تحلیل کرد: یکی از زاویه نگاه مرد، یکی از زاویه نگاه زن.
از زاویه نگاه مرد، با توجه به سن مقتول، بحث سالمندان در جامعه ما مطرح میشود. ما با سیر صعودی سالمندان مواجه هستیم(چه از 60 سال به بالا در نظر بگیریم و چه از 65 سال به بالا) و از آن جایی که هرم سنی به سمت سالخوردگی جامعه در حرکت است پس تعداد سالمندان روز به روز بیشتر میشود. و ما یک نظام جامع رفاه اجتماعی تعریف شده برای سالمندان مان نداریم، سالمندان به نحوی «رها شده» هستند. خانواده نیز دچار تغییر شدهاند یعنی، از شکل گسترده به شکل هستهای و حتی از هستهای نیز عقب نشینی کردهاند و با تأخیر سن ازدواج مواجه هستیم و از این رو حتی خانوادههای هستهای نیز با تهدید رو به رو شدهاند حال اگر به این موضوعات، تعداد کمِ فرزندان در خانواده را نیز اضافه کنیم و به تغییر در نوع نگاه فرزندان(جوانتر ها) نیز دقت کنیم زیرا نوع نگاه با گذشته، تفاوت فاحشی دارد.
وقتی میگوییم نگاهها تغییر کرده بدان معنا است که اندیشه ی جوانان در حوزه خانه و خانواده؛ مدرن تر، جدید تر، خودمحورتر از دیگرخواهانه به گونهای که در گذشته بوده، است. پس تا اینجای ماجرا؛ یک: ما فاقد یک نظام جامع رفاه اجتماعی هستیم که نتیجهاش میشود رهاشدگی سالمندان و دو: خانه و خانواده هم متحول شده و دیگر توجه چندان به سالمندانِ درون خانواده ندارد.
> حرکت از نگاه عاطفی به نگاه «هزینه ـ فایده» ای!
ماحصل آن چه تا حالا بیان شد به یک تحول دردآورتر میرسد و آن حرکت از نگاه عاطفی به نگاه «هزینه ـ فایده» ای!
حال اگر همه ی موارد را در کنار هم قرار دهیم و به موضوعاتی چون تغییر جایگاه خانواده، پناهگاه نبودن و حامی نبودن خانواده و این تغییر نگاه توجه کنیم لاجرم به رهاشدگی سالمندان خواهیم رسید که خود آغاز ماجرا است.
در این جا گریزی هم باید زد به ساختارها که وقتی برای داشتن یک نظام جامعه رفاه اجتماعی نمیاندیشد پس لابد دیگر به مردم، ورای همه ی مرزبندیهای مثلاً خودی و غیر خودی نیز توجه نمیکند. کافی است بدانید «نظام جامع رفاه اجتماعی» از سال 84 تا به الان مسکوت باقی مانده است!
در ادامه ی نگاه از زاویه مرد، یک انسان در همین فضای رها شدگی، حق زندگی هم دارد یعنی میتواند با تمام مختصات ذهنی خود به یک زن هم فکر کند. در همین فضا خیلی زود مقهور نگاه «مردسالارانه» میشود.
در نگاه مردسالارانه، نگاه به زن یک نگاه ابزاری است، هرچه زن زیباتر و جذاب تر، بهتر!
در ساختارهای منفعل که رهاشدگی بخشی از آن است، جایگاه برتر قائل شدن برای یک مرد جای هیچ پرسش و تحلیلی باقی نمیگذارد؛ یعنی مرد جایگاه برتری دارد، در چنین فضایی، شاید اصلا فرصت دیگر بررسیها نیز داده نشود و به سادگی پای زنی به ماجرا باز شود که در ذهن صدها نقشه و برنامه دارد که خود آن زن نیز بخشی از همین مسیر را در آن سوی ماجرا پیموده است یعنی وقتی در بین برخی از ماها به یک زن از منظر ابزاری نگریسته شود لابد آن زن نیز با تن دادن به همین نوعِ نگاه، برای خود حقی قائل میشود که به سراغ مردانی برود مسن تر، ثروتمندتر و دارای جذابیتهای اجتماعی بیشتر.
> به همان اندازه ی مرد سالمند دچار رهاشدگی است زنان نیز هستند
دیگر سوی قصه اما یک زن است، زنی که مشترک با مردها در جامعهای زندگی میکند که رهاشدگی را به او نیز تحمیل کرده است، تک سرپرست است، تنها است، حمایتهایی که شاید از او بشود کفاف مخارج ده روزهاش را نیز نمیدهد، سرپناهی ندارد در ضمن در همان حرکت از نگاه عاطفی به نگاه «هزینه ـ فایده» ای، او نیز برای خود چارچوبهایی را تنظیم کرده است تا در این مسیر ابزاری و کالایی شدن در تفکر برخی از افراد جامعه، بیشترین نفع را شامل خود کند و ایرادی نیز به او وارد نیست. او اسیر انتخابهایی میشود که از دو زاویه قابل بررسی است:
ـ نگاه مادی(برای زن)
ـ نگاه خاص (برای مرد)
که در این ستیز، نوبت به رسیدن به اهداف از هر مسیری میرسد همانی که «رابرت مرتون» میگوید:«منحرفان، اهداف را میپذیرند و ابزار نو خلق میکنند تا در سریعترین و کوتاهترین مسیر به آن دست پیدا کنند.
نظر رابرت مرتن اين است که جامعه، فرد را به کج رفتاري وادار ميکند. به بيان خود او، کج رفتاري حاصل فشارهاي ساختاري اجتماعي خاصي است که افراد را به کج رفتار شدن مجبور ميکند. به نظر مرتن، جوامع صنعتي جديد بر توفيقات مادي در زندگي تأکيد دارند که به شکل انباشت ثروت و تحصيلات علمي به عنوان مهمترين اهداف زندگي شخص و معيارهاي منزلتي تجلي مي کنند. دستيابي به اين اهداف مقبول اجتماعي نياز به ابزارهاي مقبولي هم دارد که البته از دسترس جمعي از افراد جامعه خارج است، يعني جامعه طوري ساخت يافته که طبقات فرودست، فرصت هاي کمتري براي تحقق آرزوهاي خود دارند. در نتيجه چون اين اهداف به آرمان هاي اصلي زندگي همه افراد (فقير و غني ) تبديل شده آن کس هم که دسترسي به ابزار مشروع ندارد، تحت فشار جامعه براي دستيابي به آنها از ابزار نامشروع استفاده مي کند. البته مرتن تأکيد دارد که واکنش همه افراد نسبت به فشارهاي وارده اجتماعي به علت دسترسي نداشتن به فرصت هاي مشروع براي تحقق اهداف، مشابه نيست و همه فرودستان براي دستيابي به اهداف مقبول اجتماعي کج رفتاري نمي کنند و هرکس به طريقي خود را با محيط سازگار مي کند. بنظر وي دسته اي از فرودستان نوآورند و در سازگاري نابهنجار خود با محيط (که موضوع اصلي نظريه فشار است ) از ابزارهاي نامشروع بهره مي گيرند. گروهي از افراطيون نيز در مقابل اهداف و ابزار مشروع دست نيافتني موجود اجتماعي طغيان کرده و اهداف و ابزار جديدي را براي تغيير ساختار اجتماعي معرفي مي کنند. عده اي نيز به ناچار از اهداف مقبول و ابزار مشروع اجتماعي دستيابي به آنها دست شسته و از جامعه کناره مي گيرند. اين سه گروه نوآوران، طغيان گران و کناره گيران در سازگاري خود با محيط و جامعه اي که امکان دسترسي آنها را به ابزار مشروع و مقبول اجتماعي محدود ساخته، کج رفتاري و هنجارشکني را برگزيدهاند.
اینهایی که گفتهایم و میگوییم حتماً در جهت توجیه رفتار آن زن نیست و نمیخواهیم آثار اجتماعی آن را کاهش دهیم بلکه منظور آن است تا در بررسی یک حادثه،در همان سطح خرد، یعنی خانواده محدود و محصور نشویم. محدود شدن در خانواده در نهایت ما را به چند توصیه میرساند که هیچ فایدهای ندارد اما وقتی ساختارهای را واکاویم، عنصر سیاسی دخیل در ماجرا را، نصمیم گیریها را، نادیده انگاشتنها را و آن چه طی دههها و سدهها بر ما گذشته است را بررسی کنیم آن وقت در بررسی یک چنین ماجرایی به جای پدیده به «پدیدار» خواهیم اندیشید.
وقتی ملاک و معیار جامعه میشود زندگی مرفه، پول زیاد، خانههای آن چنانی و زنی نمیتواند به همه ی آن چه میخواهد دست پیدا کند لاجرم مسیر میان بر را بر میگزیند همان طور که مرد بدون بررسیهای منطقی صرفا از منظر عاطفی و لذت جویی خواهد نگریست و خود بخشی از طراحیهای یک زن میشود که با افکار شیطانی میخواهد به همه ی آن چه نداشته، برسد.
خوشحالم رسانهای به فراتر از خبر نیز بها داد، این موضوع حتماً میبایست توسط جامعه شناسان، جامعه شناسان سیاسی، عناصر دخیل در تصمیم گیریهای کلان جامعه، روانشناسان و محققان بررسی شود که رهاشدگی نسلی که پا به سن گذاشته تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد.
ما مجبوریم و باید به بیماریهای درونی جامعه نیز بپردازیم، ساختارهای را به چالش بکشیم، به چند مشاوره ساده بسنده نکنیم و چندین و چند توصیه ی نهایتاً روانکاوانه!
ما باید نظام سیاسی را مجبور کنیم تا چارهای برای نظام جامع رفاه اجتماعی بیاندیشد، ما باید دولت را مجبور کنیم در بسیاری از انگارههای خود تجدید نظر کند.
زندگی این زن را خیلی کوتاه مرور کنید؛ ازدواج در یازده سالگی، مرگ همسر و فرزند، و ازدواج، پشت ازدواج و در نهایت رسیدن به قله ی شرارت.
اگر به رابطه، طولی بنگریم میرسیم به همین قتلهای سریالی، به مرگ هفت مرد کهنسال اما اگر به رابطه، عرضی بنگریم آن گاه خواهیم دید این زن برای هر قتلی یک بار مرده است و برای رسیدن به این جایگاهی که این قتلها را برنامه ریزی کند شاید دهها بار!
«کلثوم» قاتل سریالی مردان مازندرانی کیست؟
«کلثوم» قاتل سریالی مردان در مازندران تاکنون به قتل هفت مرد اعتراف کرده است اما او ۱۳ همسر صیغهای داشته که همگی جان باختهاند. به گزارش ایسنا، به نقل از روابط عمومی نیروی انتظامی مازندران، وقتی زن ۵۶ ساله به جرم قتل همسر صیغهایاش دستگیر شد، کسی تصورش را هم نمیکرد که او یک قاتل سریالی است که طی ۹سال جنایت، شوهران صیغهایاش را به قتل رسانده است. هر چند زن ۵۶ ساله به قتل هفت مرد اعتراف کرده اما بررسیها نشان میدهد که او در این سالها ۱۳شوهر صیغهای داشته که همه آنها جان شان را از دست دادهاند و به همین دلیل احتمال میرود آمار قربانیان او بیشتر از هفت نفر باشد. قاتل سریالی مازندران که کلثوم نام دارد، هفته گذشته از سوی پلیس شهرستان محمودآباد به جرم قتل شوهرش دستگیر شد. شوهر او مردی ۸۲ساله بود که ابتدا تصور میشد بهدلیل سکته جان باخته اما بستگانش میگفتند که او به قتل رسیده است. کلثوم ۵۶ساله با مهریه پنج میلیارد ریالی بهعنوان همسر صیغهای مرد ۸۲ ساله راهی خانه او شده و زندگی مشترک این زوج آغاز شد. اما فقط چندماه زمان کافی بود تا مرد ۸۲ساله متوجه شود که کلثوم قصد جانش را دارد. این مرد چند روز پیش از مرگش به بچههایش گفته بود که کلثوم به زور به او قرص قلب و قرص فشار میدهد و هر بار با خوردن نوشیدنیهایی که وی درست میکند، از حال میرود. مرد ۸۲ ساله تنها چند روز پس از گفتن این جملات به فرزندانش، جانش را از دست داد و بهدنبال مرگ او، فرزندانش راهی اداره پلیس شدند و از همسر صیغهای پدرشان به اتهام قتل شکایت کردند. با این شکایت، پروندهای در دادسرا تشکیل شد و تیمی از مأموران به تحقیق درباره مرگ مرد ۸۲ساله پرداختند و با بهدست آمدن سرنخهایی که ظن دست داشتن کلثوم در جنایت را قوت میبخشید، این زن دستگیر شد. زن ۵۶ ساله هفته گذشته دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او که میدید دستش نزد پلیس رو شده، علاوه بر قتل پیرمرد ۸۲ساله به قتل ۶نفر دیگر هم اعتراف کرد؛ ۶نفری که همگی مردانی ۷۵سال به بالا بودند که زن جنایتکار ابتدا بهصورت موقت با آنها ازدواج میکرد و پس از حدود ۲تا ۳ماه زندگی مشترک، با خوراندن قرص یا حل کردن آن در نوشیدنی، طعمههایش را به قتل میرساند. اعترافات زن جنایتکار نشان میداد که او در خانوادهای کاملا معمولی در یکی از روستاهای شهرستان ساری به دنیا آمده بود. وی از نخستین ازدواجش دارای یک فرزند پسر بود؛ پسری که سالها بعد بر اثر بیماری درگذشت. کلثوم پس از مرگ شوهر اولش، با مرد دیگری ازدواج کرد؛ ازدواجی که حاصل آن دختری بود که حالا ازدواج کرده و از اینکه مادرش به قتل دستکم هفت نفر اعتراف کرده، شوکه شده است.