شطحیات اجتماعی (۲) | نگاه از دور: «فرانگاهی» به دستوپا زدن حاکمیت!
پراکنده خواهم گفت زیرا «زیاده»، منسجم گفتهایم و «زیاد»، شنیده نشدهایم!
بهار هزار و چهارصد
۱ـ این روزها خیلیها ابراز نگرانی میکنند. از چی؟ از توافقنامه ایران و چین که قرار است طی قراردادهای بعدی حدود ۴۰۰ میلیارد دلار از سوی چینیها در ایران طی ۲۵ سال در صنایع نفت، گاز، راهآهن و جادهسازی سرمایهگذاری شود. عمدتاً معترضان دو دستهاند و اعتراضها متوجه دو امر است: الف ـ خود توافقنامه، فلذا میگویند طبق اصل ۱۵۳ قانون اساسی، هر گونه قرارداد که موجب سلطهی بیگانه بر منابع طبیعی، اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤن کشور گردد ممنوع است. ب ـ طرف قرارداد چینی که «حاکمیت ایران» است و استدلال میکنند که چین با این همکاری به تداوم حیات نامشروع حاکمیت در ایران مدد میرساند. نامشروع بودن را هم مبتنی بر نمایندگی نکردن همهی ملت از سوی حاکمیت مستبد میدانند.
۲ـ معترضان در گروه نخست که هنوز از محتوای توافقنامه مطلع نیستند کلیگویی میکنند. بنابراین، این سیاستگذاری حکومتی را «بهانه»ای برای ابراز مخالفت خود قرار میدهند. چه میشود که هر حرکت سیاستگذارانه، با مخالفت جمع کثیری از مردم در یک جامعه مواجه میشود؟ معترضان در گروه دوم که تعرض واضحی به اصل توافقنامه ندارند با توجه به قدرت گرفتن طرف ایرانی در خردهنظام سیاسی، نگران تمدید حیات حاکمیتی هستند که گوشهایش، کر و چشمهایش، کور است و واقعیتهای متکثر اجتماعی را در یک چارچوب تنگ ایدئولوژیک نمیتواند مشاهده کند. بنابراین با زبان بیزبانی به طرف چینی میگویند که فعلاً دست نگه دار تا ما قدرت بگیریم و آن وقت با ما توافقنامه امضا کن. خیلی ساده!
۳ـ در هر دو گروه فوق که خیل عظیمی از اهالی اجتماعی در داخل و خارج از کشور را نمایندگی میکنند یک امر، مشترک است و آن متزلزل بودن حاکمیت و قدرت در ایران است. گویی «مقبولیت سیاسی» حاکمیت در ایران با تنگنای نفسگیر مواجه است. میگویند «مشروعیت» (Legitimacy) یک نظام سیاسی مبتنی بر چهار عامل: حقانیت، قانونمندی، کارآمدی و مقبولیت است. نظام سیاسی در ایران «حقانیت» خود را از منبع فرهنگ ماورایی شیعی کسب کرده، و نیز «قانونمندی» خود را در تبعیت از اصول مشوّش قانون اساسی و نیز قانونهای نیمبند مجلسی که نمایندگان تهرانش ۱۲درصد رأی واجدان اعطای رأی در این حوزهی انتخابیه را کسب کردهاند نشان میدهد و همچنین «کارآمدی»اش برای طرفدارانش، در حد رضایتبخش نسبی است به گونهای که گاه «تب» را به «مرگ» ترجیح میدهند تا نکند در غیاب این حکومت شیعی، کفار حاکم شوند و نیز دستهای دیگر که اعتقادی به ایدئولوژی در عرصهی عمومی ندارند اما این آب را به اندازه کافی «گلآلود» میبینند از آن ماهی میگیرند و بر ثروت خود میافزایند. در این وانفسای سیاسی، به نظر میرسد سه عامل از چهار عامل مشروعیتبخش، در صحنه عرض اندام میکنند پس مشروعیت سیاسی در ایران با بحران مواجه نیست. حال چه میتوان گفت؟
۴ـ میخواهم بگویم لازم است در تعریف مشروعیت سیاسی، تجدید نظر کنیم و بگوییم که «مقبولیت» (Acceptability) نه یک جزء در میان اجزای مشروعیت سیاسی، بلکه به موازات آن دارای وزن است و به بیان دیگر مقبولیت سیاسی، نه «قسمی» از مشروعیت سیاسی، بلکه «قسیم» آن است و این دو «پایداری سیاسی» را میسازند. حالا میگویم: ما در ایران با «بحران مقبولیت سیاسی» مواجهایم!
۵ـ در یک خانواده، پدر تلاش میکند برای فرزندانش امکانات رفاهی فراهم آورد و دلسوز است اما بر اساس الگوهای سنتی خود میخواهد امر و نهی کند. در این خانواده، پدر محبوب نیست و تلاشش، ارج نهادهنمیشود و حتی انجام ندادنش، گاه بهتر از انجام دادنش خواهد بود زیرا برای رفاه فرزندش، ماشین میخرد اما همان ماشین بلای جان فرزند میشود. پدر اندیشیده بود که فرزند با آن ماشین ممکن است به عتبات عالیات سفر کند اما او با دوستانش به همنشینیهای شبانه میرود و در دود غرق میشود و آن میشود که امروز در ایران، «گلگشی»، گل میکند و هنجار میشود! چه رابطهای مشاهده میشود بین آن پدر و این پدر؟ این پدر معنوی و این رهبر معظم هم فکر میکند که همهی تلاشش برای استعلای دین و میهن است اما چقدر فاصله است بین ذهن و عین! حالا اگر همهی دنیا هم بیایند و به این حاکمیت کمک کنند تا ایران، توانمند شود من و شما باز هم به همه دنیا معترض خواهیم بود. چرا؟ زیرا «مقبولیت سیاسی» در ایران با بحران مواجه است و این همهی منابع انسانی و غیر انسانی دارد به هرز میرود و باتلاق تاریخی در انتظار ما است. شاید در آیندهای نه چندان دور، تنازعات جنبهی قومی و فراگیر پیدا کند!