پاییز پژوهش
میگویند در این دیار که امروزش را «روز پژوهش» خواندهاند شورایی موسوم به: «فرهنگ عمومی کشور»، بیست و پنج آذر در پاییز هر سال را به نام روشنیبخش «پژوهش» مزیّن کرد اما امروز، «پژوهش» در آذر پاییز به «پاییز» نشستهاست! امروز چه شدهاست که سایهها، «آفتاب» را به بند کشیدهاند؟ چه شدهاست که دلمان از غم و سرمان از درد آکنده شدهاست؟ چرا امروز، «پژوهش»، پنج پاره شده و «پ»اییزش فرارسیده در حالی که «ژ»رفستیزی، میدان گرفته و سطحینگری گسترده شده و «و»حشت از رأی قاضیهای حکومتی بر صاحبان خرد سایه افکنده و «ه»یچ آذرخشی، نویدمان نمیدهد و «ش»لّاق بر پیکر نحیف پژوهش نواختهمیشود؟ میخواستم از قول گئورگ گادامر، فیلسوف گرانسنگ آلمانی بگویم که: «نیروی حقیقی اصول اخلاقی، مبتنی بر سنّت است اما این اصول بر دلایل عقلی استوار نیستند»، فلذا طبیعی است که از سوی پژوهشگران به چالش کشیدهشوند و پژوهشگری به نام «کامیل احمدی» و دیگرانی از زمره ایشان در قبل و بعد از او دست به پژوهش و قلم ببرند و کتاب «به نام سنت» را بنویسند و مظلومیت زنان را فریاد بزنند اما نهایتاً یک قاضی حکومتی او را به ۹ سال زندان محکوم کند! اینک فکر میکنم سخن از گادامر خطاب به اهالی قدرتی که «پژوهش» را به مسلخ بردهاند و در پای سنّت کور، قربانی کردهاند تا در سایهاش به تحکیم مبانی نظری قدرتی علمستیز بپردازند بیهوده است. یک صغیر، چگونه میتواند از معانی عالی درکی داشتهباشد؟ چرا صغیر ماندهایم؟ میخواستم به روش پژوهش جامعهشناس و مردمشناس فرانسوی، پیر بوردیو در کتاب ارزشمندش: «تمایز: نقد جامعهشناختی قضاوت در باره سلائق» که تحت تأثیر بزرگان اندیشه مانند هایدگر و هوسرل بود اشاره کنم و بگویم که چون او، روشهای ترکیبی متشکّل از تئوری، دادههای آماری، عکسها و مصاحبهها میتواند دشواری فهم سوژه را از طریق روش ابژکتیو کاهش دهد و امثال «کامیل احمدی» پا جای پای بوردیو گذاشتند و در کتابهایی مانند «خانهای بر روی آب» و «خانهای با در باز» به ترتیب از ازدواج مشوّش «موقت» و ازدواج مسئلهساز «سفید» مبتنی بر پژوهشهایی عمیق و گسترده، سخن گفتند اما چند روز قبل حکم زندان ۹ ساله را دریافت کردند. از کلام در این حوزه صرف نظر میکنم و پیشتر نمیروم و بیشتر نمیگویم چون فاصله زیاد است بین زبان ما و زبان قدرت و قاضیهایش. اینان اندیشه را به مسلخ بردهاند. میخواستم از لزوم رسوخ به لایههای زیرین سطحها و تمرکز روی ساز و کارها به جای تمرکز روی مردمان و رفتارهای معمولشان در پژوهشهای اصیل به نقل از انسانشناس ساختارگرا، لوی استروس سخن بگویم اما پرسش میکنم: چه سودی دارد در جامعهای از «علم»، سخن بگوییم که پژوهشگری مانند «کامیل احمدی» به همین روش پیش میرود و در تحقیقش پیرامون ازدواج کودکان مظلوم در هفت استان کشور و نیز در کتابش: «طنین سکوت» و همچنین در پژوهش گسترده دیگرش پیرامون حقوق کودکان و نیز در کتابش: «یغمای کودکی» سدشکنانه حرکت میکند اما پاداشش دریافت حکم ۹ سال زندان شدن است تا بیاموزد که نه گادامر و نه بوردیو و نه استروس، از سلامت عقل برخوردار نیستند چون بسان اهالی قدرت و پیروان ایدئولوژی مذهبی در کشورمان نمیاندیشند و ذوب در ولایت نشدهاند؟ دیگر چه سود که به نقل از فرانسیس فوکویاما بگوییم یا نگوییم که «چرخه دموکراسی در ایران بسته شدهاست»؟ اینجا اهالی قدرت و ششلولبندها بزرگ نشدهاند و افکار کودکانه دارند پس نقل قول از بزرگان اندیشه، خریداری ندارد.
چرا باید پژوهشگران و روشنفکران آزاداندیش در این دیار سنّتمحور از نوع تحرّکناپذیرش، زندگی خود را «مرگ» در میان غریبهها حس کنند و چرا نظام قضایی متکی بر قدرت این چنین اهالی پژوهش و اندیشه را مظلومانه به مسلخ میبرد؟
اخیراً دو زن فعّال مدنی به نامهای خانمها: هدی عمید و نجمه واحدی که نفر نخست، وکیل دادگستری است به اتهام «آشنا کردن زنان با شرائط ضمن عقد با برگزاری کارگاههای آموزشی» از سوی ابوالقاسم صلواتی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ترتیب به ۸ و ۷ سال زندان و حبس تعزیری محکوم شدند! تعجب میکنید؟ باز هم اخیراً خانم میمنت حسینی چاوشی، جمعیتشناس و استاد دانشگاه ملی استرالیا به ۵ سال زندان محکوم شد. او در آذر ۹۷ برای شرکت در کنفرانس منطقهای سالمندی در ایران بنا به دعوت، به ایران آمد و مقالهاش را در کنفرانس ارائه کرد اما هنگام خروج از کشور دستگیر شد. به چه جرمی؟ به اتهام«تبانی علیه امنیت ملی از طریق تحقیق در زمینه کاهش زاد و ولد». تعجب میکنید؟ وقتی روزنامه کیهان در همان زمان او را «جاسوس اجتماعی» میخواند تعجب ندارد که «پژوهش»، جرم تلقی شود چون هر عقل سلیمی میداند که پزوهش مبتنی بر استخراج دادههای اجتماعی و آماری است و این روش از دید کیهان و کیهانیها «جاسوسی» است! پیشتر گفتهبودم که ما با جماعتی «صغیر» مواجهیم. دکتر میمنت حسینی چاوشی اگر میگفت: «تا میتوانید بچهدار شوید»، تا در زمانی نه چندان دور برای سیر شدن شکمها و برای بهرهبرداری از امکانات محدود پیرامونی لازم باشد همدیگر را بدرید آنوقت مدال افتخار از دست کیهان و کیهانیها دریافت میکرد! چه میتوان گفت از کشوری که یکی از پنج زندان بزرگ در دنیا برای روزنامه نگارانش است؟! در این دیار معاون رئیس جمهورش در امور زنان و خانواده، شهیندخت مولاوردی به دو و نیم سال زندان محکوم میشود به اتهام در اختیار قرار دادن اطلاعات و اسناد به محققان به قصد بر هم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام! البته درست است و اگر «امنیت» یک کشور را تثبیت نظام جهل تعریف کنیم پژوهش و تحقیق، امنیت را متزلزل میکند فلذا علیه نظام سرکوب، تبلیغ صورت میگیرد! بنابراین قاضی صلواتی که در همه پروندههای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی میدرخشد به درستی احکامی از اعدام تا زندانهای طویلالمدّت در پروندههای قبلی و ایضاً مذکور، صادر کردهاست! طبیعی است که «کیوان صمیمی» ۷۲ ساله که پای جای پای سحابیها گذاشته و عمرش را پای «قلم» سپری کرده اینک به زندان فرا خواندهشود و نیز عادی است که «کامیل احمدی» به همکاری با دول متخاصم متهم شود. چرا؟ زیرا هر پژوهشی نیازمند بودجه است و بودجههای هنگفت موسسات ایدئولوژیک در داخل کشور، اجازه تخصیص بودجه به تحقیقات اصیل اجتماعی را نمیدهد پس لازم است موسسات بینالمللی، بودجهها را تامین کنند که همه آنها شناسنامه دارند و زیرزمینی نیستند و بانیان و موسسانشان از زیر بتّه به عمل نیامدهاند و هر یک به کشوری تعلق دارند و چون ما با دنیا جنگ داریم بنابراین کمک بینالمللی به انجام تحقیقات مردمشناختی و جامعهشناختی در ایران میشود مصداق: «همکاری با دولت متخاصم»! تعجب میکنید؟ «کامیل احمدی» متهم است زیرا بنیاد جهانی صلح در دانشگاه جورج واشنگتن به او جایزه ادبیات و علوم انسانی سال ۹۷ را اعطا کردهاست. بله، او هم باید اعدام شود زیرا در کتاب برامده از نتایج پژوهشش: «از مرز تا مرز» دل در گرو ماندگاری این مرز و بوم با تکیه بر تمایزپذیری قومها و هویتها دارد. بله او هم متهم و هم مجرمی سنگینوزن است زیرا در کتاب پژوهشی دیگرش: «داستان شهر ممنوعه» صدای بیواسطه قشری از مظلومان و سردرگمها در جامعه بوده یعنی «دگرباشان»! و اما دلمان از برخی خودیها هم دردمند است که «سکوت» آنها که مدعی «جامعهشناسی» هستند و ایضاً «کنشهای هیجانی» برخی از همان کسانی که امثال کامیل احمدی برای دفاع از حقوق ایشان، پژوهش کردند و کتاب نوشتند شدّت نواختن سیلی بر گوش «پژوهش» از سوی «قدرت» را فزونی بخشیدهاست. موجب تاسّف است که از سه جبهه، یک پژوهشگر آزاد مورد هجمه واقع میشود، اتحاد: «ترس» و «تعصب» و «قدرت»! به عنوان یک دانشیار جامعهشناسی در دانشگاه، امروز بیست و پنج آذر هزار و سیصد و نود و نه شمسی که در تقویم، «روز پژوهش» نام نهاده شده را به پژوهشگران، تسلیت میگویم! امید که شب یلدایتان، کوتاه باد!