ریشه‌های بی‌اخلاقی اجتماعی

… من تحليلی از اخلاق ارائه می‌کنم که در آن برای اخلاق اجتماعی سه مؤلفه قائل شده‌ام: مؤلفه‌ی اول، در سطح خرد، خود فرد است. اخلاق در رابطه‌ی فرد با خودش، عبارت است از داشتن عزت نفس، يعنی احترام‌گذاشتن به خود. در اين سطح، اگر کسی به خودش احترام گذاشت، می‌توان گفت اخلاق بهنجاری دارد و به واقعيت دست پيدا کرده است و همين عزت نفس، در سطح اجتماعی هم متبلور می‌شود؛ يعنی فرد احساس فاعليت پيدا میکند، حس می‌کند مختار است و مسئوليت اعمالش را می‌پذيرد. اما اگر عزت نفس در سطح خرد در فرد شکل نگيرد و فرد احساس کند مفعول و مجبور است نه فاعل و مختار، تبديل می‌شود به کسی که مقلد است و بر اساس عادت‌واره رفتار می‌کند. چنين شخصی وقتی با موانع مواجه می‌شود، چون احساس فاعليت و عزت نفس ندارد، رياکارانه رفتار می‌کند …
… مؤلفه‌ی دوم در تحليل من، در سطح ميانه، احترام به ديگریِ خاص است. اين ديگریِ خاص، يعنی اعضای خانواده و افراد نزديک به ما، مثل دوستان و اعضای گروه‌هایی که عضوشان هستيم. در اين سطح، فرد بايد بتواند تعريفی از خودش، در ميان ديگران خاص، داشته باشد و خود را در بين گروه ببيند و هنجارهايش را از گروه بگيرد. اگر اين حالت برقرار باشد، فرد نسبت به ديگرانِ خاص کم‌تر خشونت‌ورزی می‌کند و لذت‌جویی از آن‌ها، هدف اولش نخواهد بود. اما اگر احترام به ديگری خاص در يک جامعه رخ ندهد، شاهد خشونت‌ورزی و لذت‌جویی در خانواده‌ها و گروه‌ها خواهيم بود. اين موضوع را در جامعه‌ی خودمان می‌توانيم ببينيم. ما امروز می‌بينيم که آدم‌ها منفعت‌طلب هستند و بدون توجه به اطرافيان، صرفاً می‌خواهند گليم خودشان را از آب بيرون بکشند. اين يعنی لذت‌جویی از ديگری به نفع خود …

… سومين مؤلفه که در سطح کلان مطرح است، احترام به ديگری عام است که اگر رخ دهد، يعنی جامعه خوش‌اخلاق است. اين ديگریِ عام، به لحاظ زمانی، حتی شامل افرادی که ما هنوز نديديمشان، يعنی نسل آينده هم می‌شود. ما برای آن‌که بتوانيم به ديگریِ عام احترام بگذاريم، بايد از احساس امنيت برخوردار باشيم. پس يکي از جلوه‌های اخلاق اجتماعی آن است که افراد وقتی احساس امنيت داشته باشند، حتی برای نسل‌های آينده هم احترام قائل بوده و احساس مسئوليت می‌کنند. اما اگر احساس امنيت نداشته باشند، ديگر دليلی ندارند تا به ديگریِ عام احترام بگذارند. حتی ممکن است سراغ طبيعت هم بروند و از آن در جهت منافع خود بهره‌برداری کنند. پس می‌بینیم که علاوه بر آن‌که به لحاظ زمانی آدم‌هایی که هنوز ندیدیمشان شامل دیگریِ عام می‌شوند، به لحاظ جغرافیایی، حتی محیط‌زیست هم مصداقی از دیگریِ عام است. پس دایره‌ی اخلاق اجتماعی، بسیار وسیع است …

… اگر بخواهیم وضعیت اخلاق اجتماعی را در جامعه‌ی خودمان واکاوی کنیم، باید کمی قبل‌تر چند نکته را مدنظر داشته باشیم. ما در حوزه‌ی اخلاق اجتماعی به‌طور خاص، یک «اخلاق اجتماعی» (Social Ethics) داریم و یک «اخلاقیات اجتماعی» (Social Morality). تفاوت این دو بسیار ظریف است.
اخلاقیات اجتماعی، امری فردی و از جنس اعتقاد است و یک‌سری اصولی هستند که خمیرمایه‌ی آن‌ها، عادت است …
… اخلاق اجتماعی، قوانین عمومی و از جنس التزام است. «اخلاق اجتماعی» خمیرمایه‌اش «قاعده» است نه «عادت» و به همین علت، اخلاقی بیرونی و عمومی است نه خصوصی …  

… در جامعه‌ی ما بین «اخلاق اجتماعی» و «اخلاقیات اجتماعی» جابه‌جایی رخ داده است …

… در جامعه‌ی ما اتفاقی که افتاده آن است که یک جابه‌جایی بین «اخلاق اجتماعی» و «اخلاقیات اجتماعی» صورت گرفته است. به همین علت، مفاهیم اخلاق اجتماعی ما مغشوش و درهم شده و بداخلاقی‌ها جنبه‌ی فراگیر پیدا کرده‌‌اند؛ تا حدی که می‌گوییم گسست اجتماعی رخ داده است. امروز در جامعه‌ی ما، بی‌اعتمادی و خشونت حرف اول را می‌زند …

… سه پدیده‌ی «نفاق اخلاقی»، «کفر اخلاقی» و «عصیان اخلاقی»، انسجام اجتماعی را مخدوش می کنند …

… اگر جامعه‌ای به یکی از این سه نوع بی‌اخلاقی دچار شد، یعنی مدیریت کلان آن جامعه درست نبوده است. این بی‌اخلاقی‌ها خود را در آموزش و پرورش، آموزش عالی، ادارات، نظام مالیاتی، رسانه و غیره بازتولید می‌کنند. همین می‌شود که رسانه‌ی ما یک رسانه‌ی انحصاری است که رقابت در آن وجود ندارد؛ درست مثل برکه‌ای که آب در آن ساکن است و به‌تدریج می‌گندد …

… در جامعه‌ی ما به دلیل‌آن‌که «اخلاقیات» مبتنی بر «عادت» مانند هیولا خود را به جامعه تحمیل کرده‌اند، مفاهیم نتوانستند در قالب مصداق‌های جدید بازتولید شوند. مصادیق قدیمی هم فاقد کارکرد هستند. به همین علت جامعه با بحران مواجه است …

… مثلاً «اخلاقیات» جامعه شکلی از حیاورزی را به من القا می‌کند که در ازدواج‌های امروزی پاسخ‌گو نیست. من باید آموزش جنسی ببینم و اطلاعات و دانش کافی در این خصوص به‌دست آورم ولی شکل حیای القا شده از جانب اخلاقیات اجتماعی و اعتقادی، این نوع آموزش را برنمی‌تابد. امروز می‌بینیم که جوانان امید به آینده ندارند. این یعنی در جامعه‌شناسی اخلاق، مفاهیم اخلاقی در جامعه جلوه ندارند چون مصادیق و جلوه‌های قدیمی، دیگر کارکرد ندارند و چون می‌خواهند خود را تحمیل کنند، اجازه‌ی ورود جلوه‌ها و مصادیق جدید را نمی‌دهند. به همین علت ما با رفتارهای ضد اخلاقی اجتماعی مواجه هستیم و جامعه‌ای که منسجم و شکوفا باشد، نداریم …