آیندهی اجتماعی ایران چگونه رقم خواهد خورد؟
وقتی افسردگی در بخشهایی از جامعه موج میزند و هر سال درصدی به جمعیت افسردهی جامعه اضافه میشود دو پیامد به دنبال دارد؛ فردی و اجتماعی.
افسردگی در نهان خود نوعی اضطراب را به فرد میدهد که آن اضطراب، اندک اندک به خشم تبدیل میشود و ما این خشم و خشونت را در تمامی سطوح جامعه از فرد و اجتماع گرفته تا ادارات و مسئولان میبینیم.
فرد به سادگی عصبانی میشود و خشم خود را بروز میدهد، این خشم فردی در جامعه تسری پیدا میکند و به لایههای حکمرانی نیز رخنه میکند. کافی است سری به ادارات بزنید تا برخوردها با ارباب رجوع را ببینید آن هم ارباب رجوعی که بیاطلاع است و از هیچ رانت رابطهای و اقتصادی برخوردار نیست.
ایران یک جزیره مستقل بیرون از بقیهی جهان نیست، جنگ و خشونتهای سیاسی که کشورها علیه یکدیگر به کار میبندند از همان اضطراب خشونتهای فردی آغاز میشود و در نهایت به خشم در جامعه جهانی تبدیل میشود.
جامعهای که بخشهایی از آن دچار اضطراب است حالا با نوعی نادیدهانگاری نیز مواجه میشود یعنی از سوی دولت فراخوانده نمیشود تا مشارکتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را رقم بزند. دایرهی مشارکت که فقط در رویدادهای انتخاباتی محدود نشده، در همه جای جامعه شاهدیم یک جمع محدود میخواهند تمام ارکان قدرت را در اختیار بگیرند و از همین جا است که جامعه احساس «بیقدرتی» میکند و بیقدرتی، در هر زمینهای، بیتفاوتی به دنبال دارد که این بیتفاوتی در فرد افسرده میتواند در قالبهای مختلف از قبیل خشم و بیتفاوتی و… از خود نشان دهد!
حالا هر جنونی هم به خودکشی منتهی نمیشود، همین رفتنهای بدون فکر و اندیشه که بیشباهت به فرار نیست بیآن که بداند چه سرنوشتی در انتظار او است نیز نوعی جنون است و طبیعتاً آن جامعهای فرار را بر قرار ترجیح میدهد که در حالت اضطراب و افسردگی با نادیده انگاشته شدن نیز دست و پنجه نرم کند.
یک بخش از بحرانهای اجتماعی محصول پستمدرنیسم و پساصنعتی شدن است که عام و فراگیر است و مرز و بوم نمیشناسد و شامل تمام جهان شده است اما بحرانهایی هم داریم که خاص این سرزمین است در همین چهاردیواری خودمان؛ خشکسالی، بحران آب، فرونشست زمین، خطر خالی از سکنه شدن ۱۲ درصد از جغرافیای مسکونی این کشور که ۵۰درصد جمعیت را در خود جای داده است اما بازهم میبینیم کسی آنچنانی که باید و شایسته است نگران نمیشود چرا؟ چون در تمامی ابعاد شاهد نوعی بازتولید همان داستانهایی هستیم که طی ۴۵ سال اخیر دیده ایم. دههی هفتاد و آن اختلاس ۱۲۳ میلیاردتومانی که حتماً یادتان مانده است، مردم با یک دو دو تا چهار تا میبینند همان اختلاس سه دهه بعد بازهم تکرار میشود در همان ابعاد؛ یک روز ۱۲۳ میلیارد تومان در دورانی که دلار ۶۰۰ تومان بود و امروز بالای سه میلیارد دلار در فساد چای دبش در حالی که قیمت دلار به ۵۰ هزار تومان رسیده است پس میبیند آنچنان تغییری در جامعه رخ نداده و به این نتیجه میرسد که تغییری قرار نیست رخ بدهد.
این پروسه یعنی اختلاس که آن را خشونت اقتصادی مینامند در تمامی عناصر این جامعه وجود دارد، در فرهنگ، در جامعهشناسی در سیاست در اقتصاد و… دولتها اعم از اصلاحطلب و اصولگرا میآیند و میروند بیآن که در این پروسهی ویرانکننده تغییری ایجاد شود. همچنان شاهدیم که نابههنجاریها به هنجار تبدیل میشود، فیلمهای مثلاً کمدی که هیچ درونمایهای ندارند مایهی افتخار میشوند و ما متوجه نیستیم که این حرکت از تبدیل نابههنجاری به هنجار در نهایت فروپاشی اجتماعی به دنبال دارد.
من جامعه را در دو دستهی بیتفاوت و در حالت انتظار میبینم که متأسفانه قشر عظیمی از جوانان جامعه در یک حالت «سِر شدگی» عمیق فرو رفته است و جامعهی بزرگسال اما امیدوارانه به آینده چشم دوخته است.
جامعهی جهانی به هم پیوسته است، نمیتوان دور یک مملکت را سیم خاردار کشید و مانع ایجاد کرد یعنی اگر هم بشود، کوتاه مدت است. جامعه از این موانع عبور خواهد کرد، هزینههای بسیاری خواهد داد اما از همهی موانع عبور خواهد کرد اما هزینههای بسیار گزافی را باید پرداخت کند تا اصلاحات صورت گیرد.
و اما چه خواهد شد؟ آینده را میشود پیشبینی کرد اما پیشگویی نه! مگر شما خبر داشتید در هفتم اکتبر قرار است حماس به اسرائیل حمله کند؟ مگر خبر داشتید چه فجایعی قرار است در آن نقطه از زمین رخ بدهد؟ اتفاقات در حوزهی اجتماع نیز به همین گونه است یعنی میشود پیشبینی کرد، تحلیل کرد اما نمیشود پیشگویی کرد که مثلاً در فلان تاریخ قرار است این یا آن اتفاق رخ بدهد اما با پارامترهایی که در دسترس پژوهشگران قرار دارد میشود پیشبینی کرد که این جامعه بالاخره تاب و تحمل خود را از دست خواهد داد و اصلاحات رخ خواهد داد. حال این که چه زمانی رخ خواهد داد را نمیدانم اما مطمئنم حتماً رخ خواهد داد.
پرسیدید جامعه تمایل بیشتری به صبر و سکوت و انتظار دارد یا بیتفاوتی و «سِر شدگی»؟ در پاسخ میتوانم بگویم؛ همچنان غلبه با جامعهای است که امیدوارانه در حالت انتظار اصلاحات به سر میبرد زیرا در ذات جوامع بشری همواره نوعی امید و انتظار وجود داشته است، با این تأکید که بسیار شنیدهایم: «بالاخره درست خواهد شد!»