افسردگی اجتماعی: درد بزرگ!

گفت‌وگوی روزنامه‌ی «سازندگی» با احمد بخارایی درباره‌ی افزایش خودکشی به ویژه در میان دانشگاهیان

  • منتشرشده در ۲۳ دی ۱۴۰۲

| نمایش گزارش |

| متن منتشر شده:

افسردگی فردی و جمعی دو روی یک سکه هستند. وقتی در یک جمعی افسردگی فردی زیاد می‌شود دیگر با یک بیماری و اختلال فردی مواجه نیستید و این یک اختلال و  بی‌نظمی جمعی است که دارای عوامل گوناگون است. ما یک افسردگی فردی داریم به علت یا دلایلی است و معلول آن پدیده افسردگی، جنون و در اندازه بسیار حاد آن خودکشی است.  یک افسردگی داریم که دلیل آن فراتر از شرق و غرب است و به دلیل‌ ظرف زمانی که انسان این روزگار‌ پساصنعت و صنعت در آن قرار دارد با آن مواجه است. اما چیزی که ایران را خاص می‌کند مقدار افسردگی جمعی ماست که از میانگین افسردگی جمعی در دنیا بیشتر است. در سال ۹۹ اعلام شد که۶۷  درصد مردم ایران افسرده هستند و افسردگی هر سال ۱۲ درصد افزایش پیدا می‌کند. پس با توجه به آمارهای قبلی و با افزایش سالانه حدود ۱۲ درصد،‌ افسردگی ۹۰ درصدی مردم ایران‌ منطقی به نظر می‌رسد.

همان‌طور که در افسردگی فردی،‌ شکل ضعیف و قوی داریم‌ در افسردگی جمعی هم دو سر طیف حداقلی و حداکثری داریم. همان‌طور که در افسردگی فردی به جنون خواهیم رسید،‌ در اجتماع هم در نهایت به جنون جمعی ختم خواهد شد. برای مثال همین که فردی می‌خواهد به هر نحوی که شده از ایران برود به کشوری که حتی نمی‌داند چه سرنوشتی در انتظار اوست،‌ یک نوع جنون و یک نوع فرار است. او حتی اگر در همین محیط هم بماند،‌ ذهنش فرار کرده است. 

همان‌طور که در افسردگی افراد بی‌حوصلگی و بی‌میلی دارند،‌ جامعه هم همین شرایط را دارد که به‌عنوان بی‌تفاوتی تعبیر می‌شود. در افسردگی جمعی همانند افسردگی فرد،‌ امید به آینده در درون جامعه ضعیف می‌شود که این موضوع به احساس کم‌قدرتی برمی‌گردد. آنجایی که آدم‌ها در سرنوشت خودشان و جامعه‌شان نقش ندارند زیرا به مشارکت سیاسی،‌ فرهنگی،‌ اجتماعی و اقتصادی خوانده نشده‌اند. در مشارکت فرهنگی باید خرده‌فرهنگ‌ها دیده شود و تعامل فرهنگی صورت گیرد یا اینکه فرهنگ جهانی هم لحاظ شود.

در مشارکت اجتماعی نباید نگاه امنیتی به فعالیت‌های اجتماعی یا موسسان مراکز اجتماعی وجود داشته باشد. مشارکت سیاسی نباید به‌گونه‌ای باشد که خیلی‌ها پیش از انتخابات می‌دانند که رد صلاحیت می‌شوند! مشارکت اقتصادی به این معناست که فرد احساس کند دارای شغل و درآمد مناسبی هست نه اینکه فقط گروه خاصی با ارتباطات ویژه‌ای به ثروت دست پیدا می‌کنند. این نبود مشارکت اقتصادی در نهایت سبب شکاف طبقاتی می‌شود که فراتر از اختلاف طبقاتی است. در نهایت این احساس بی‌قدرتی روزبه‌روز تقویت می‌شود و حس روزمرگی، بی‌حوصلگی و امید به آینده نداشتن نیز مدام شدیدتر می‌شود. این استاد دانشگاه با بیان اینکه یکی از عوارض افسردگی حاد در صورتی که ادامه پیدا کند،‌ خودکشی است،‌ تاکید می‌کند: در جامعه هم همین است که در نتیجه شرایط انومیک و بی‌هجارانه است. بی‌دلیل نیست خودکشی در هر ۱۰۰ هزار نفر ۱۰ نفر است. میانگین خودکشی در دنیا ۶ است اما عدد ما ۱۰ است. البته مواردی است که خودکشی است اما متوجه نمی‌شوند که خودکشی است یا اینکه به دلایل فرهنگی اعلام نمی‌شود. در نتیجه میزان خودکشی بیش از ۱۰ به ۱۰۰ هزار است. یکی از دلایل خودکشی اضطراب است‌ یعنی نداشتن امنیت مالی، جوانی،‌روانی و ملی. یکی دیگر از نتایج‌اش از دست دادن قدرت تفکر سالم است،‌ در کشور و دولت پریشانی فکر به ‌شدت احساس می‌شود. اساساً شرایط کشور به نحوی است که تمام عوارض افسردگی فردی به جمع نیز منتقل شده و در نهایت جامعه را به زودی در معرض جنون جمعی قرار می‌دهد.