صف» تا کی؟

| گفت‌وگوی روزنامه‌ی «آرمان امروز» با احمد بخارایی درباره‌ی پدیده «صف» | منتشرشده در ۸ شهریور ۱۴۰۲

| نمایش گزارش |

احمد بخارایی: حدود دو ماه پیش این گفت‌و‌گو انجام شده که موضوعش تشکیل صف‌ها با شیوع برخی شایعات از جمله گرانی بنزین بود اما همان دو عاملی که به آن اشاره کردم هم‌چنان در جامعه ملتهب ما به شکل‌های گوناگون عرض اندام می‌کند و آتشی است زیر خاکستر ...!

 واقعا چرا پدیده «صف» به این شکل در بین مردم ما نهادینه شده است؟

با وجودی که شاید در نگاه اول ریشه اصلی این پدیده در فشارهای اقتصادی قابل جستجو باشد اما، عمده این پدیده را می توان در دو محور«بی اعتمادی» و «شایعه سازی» جستجو کرد. پدیده ای که جوهره اصلی آن عموما در شهرها شکل می گیرد. پدیده ای که جلوه اش در برخوردهای اغراق آمیز مشاهده می شود و نتایج آن در جاهای دیگری به خوبی بروز می کند. البته عوامل دیگری هم در این بین موثر است. مانند عوامل فرهنگی و اجتماعی. اما همانطور که گفته شد، عمده دلایل یاد شده به همان فشارهای اقتصادی و بعد از آن دو اصل اجتماعی «بی اعتمادی» و «شایعه سازی» بر می گردد.

هر کدام از این دو مقوله چگونه در شکل‌گیری صف ها نقش دارد؟

مثلا با «گسترش» و «عمیق» شدن شایعات می تواند نقش موثری در بروز این مساله داشته باشد. به عنوان مثال وقتی گفته می شود در یک جلسه خصوصی اعلام شده که قرار است بنزین گران شود، این قیمت در ذهن مردم ضریب می خورد. مثلا یکی می گوید قرار است بنزین ۷۰ هزار تومان شود و یکی می گوید قرار است ۲۰ هزار تومان شود. یا این سوال مطرح می شود که آیا دولت از پس تامین بنزین برخواهد آمد یا نه؟ این همان پدیده «عمیق» شدن شایعات است. حالا وقتی چنین شایعاتی شکل می گیرد به خاطر پدیده «بی اعتمادی» به یکباره چنین اخباری در فضای مجازی و رسانه ها اوج می گیرد و «گسترش» می یابد. بی اعتمادی معظلی است که کشورما به شدت از آن رنج می برد.

به عبارتی این شایعات می تواند پدیده هایی مانند صف را شکل دهد؟!

دقیقا. اصولا وقتی یک خبری چندین بار تحریف و تحلیل می شود و به شدت و سرعت گسترش پیدا می کند و پخش می شود، از یک خبر معمولی به یک خبر ویژه بدل می شود و ابعاد گوناگونی پیدا می کند. آن وقت است که شاهد رفتارهایی عجیب و البته سخیف و کوچک از سوی شهروندان هستیم. مثلا ساعت‌ها در صف می مانند تا یک باک بنزین بزنند یا چند ظرف ۲۰ لیتری را پر کنند. این یعنی همان درجا زدن جامعه و افول شخصیت اجتماعی شهروندان که می تواند تبعات بسیاری را به دنبال دارد. تمام این پدیده ها نیز در نهایت به همان اعتماد منجر می شود.

در صحبت هایتان به این موضوع اشاره کردید که این افول شخصیت اجتماعی و درجا زدن جامعه تبعاتی را برای جامعه به دنبال دارد. منظورتان چه نوع تبعاتی است؟

آثارش بسیار است. مثلا افول شخصیت اجتماعی و درجا زدن جامعه در نهایت می تواند منجر به تزلزل اخلاقی در جامعه یا حتی نزد فرد( مثل خیانت زن به مرد یا بالعکس) و افول اخلاق حرفه ای شود. برای همین وقتی جامعه ای با بی اعتمادی و افول شخصیت اجتماعی مواجه می شود، مثلا وقتی شما نزد پزشکی می روید و وی به شما تاکید می کند که باید بستری شوید، با خودتان می گویید نکند اصرار وی به این خاطر است که سهامدار بیمارستان است. یا همین شایعه سازی. شایعه سازی هم از جمله آثار بی اعتمادی و افول شخصیت اجتماعی است.

اگر این گونه که شما می گویید باشد، در واقع جامعه ما به سمت نوعی از تزلزل اخلاقی پیش می رود!

دقیقا. اصولا یکی از شاخصه های کمرنگ شدن ارزش های اخلاقی، «تهدید» – به معنای شک و تردید- و «تحدید» -به معنای محدود شدن- است. شاخصه اصلی دیگر نیز ترجیح فردی به جمعی است. یعنی ارجحیت خودخواهی به دیگر خواهی. اینکه فرد به جای آنکه جامعه و کشورش اولویت باشد به فکر خودش باشد. مثلا با وجودیکه گفته می شود آب کم است، باز هم شاهد هستیم که تعدادی از شهروندان به راحتی ماشین می شویند. یا وقتی دختر گل فروشی را در خیابان می بینیم یا فقط «آهی» می کشیم و یا در نهایت می گوییم خدا مسبب این وضعیت را لعنت کند. این پدیده ها نیز یک شبه شکل نمی گیرند بلکه درست مانند یک گلوله برفی که وقتی در برف غلط می خورد، بزرگ و بزرگتر می شود، به تدریج و در گذر زمان بزرگ و تبدیل به یک چالش شده اند. ضمن آنکه راست و چپ و با دین و بی دین هم نمی شناسد. در واقع در وجود ایرانیان نهادینه شده است. درست مثل جلوه دیگر آن یعنی همین صف که مردم برای آنکه سود بیشتری عایدشان شود با هم مسابقه می گذارند.

این‌طور که از سخنان شما برمی آید، تنها راهکار برون رفت از این وضعیت، اعتماد سازی از سوی مسئولان است.

کاملا درست است. یعنی باید به گونه ای عمل شود که مردم احساس کنند که نظام سیاسی برایشان ارزش قایل است. آن هم نه ارزش زبانی نه ارزش واقعی و عینی. در چنین جامعه ای نباید باسوادترین افراد جامعه زندانیان سیاسی ان باشند و یا دلسوزترین اساتید اخراج شوند. در واقعه ریشه تمام پدیده هایی اینچنینی در رویارویی نظام سیاسی با مردم است. برای همین به نظر می رسد باید به صورت ریشه ای با این مقوله برخورد شود. یعنی قبل از هر چیز مسئولان بخواهند که بشنوند.

در گام دوم با بفهمند که مشکل کجاست و اینکه اگر من و شما حرف و انتقادی می کنیم از روی تخصص و در عتین حال دلسوزی است. آنقدر بفهمند که به اصلاح امور برسند. وگرنه نمی شود با معجزه شرایط را تغییر داد و باید هر روز بیشتر از گذشته شاهد نزدیک شدن به پرتگاه سقوط اجتماعی در جامعه باشیم. با تمام این تفاصیل به نظر می رسد باید فکری جدی برای اتمام این پدیده کرد. چرا که برای حفظ کرامت و شان و منزلت شهروندان باید پایانی برای این پدیده عجیب شکل گرفته در جامعه تعیین کرد. روزی که در کشور فقط شاهد صف های ضروری مثل صف هایی که برای نظم بخشی شکل می گیرند باشیم نه صف هایی از جنس وریشه فشارهای اقتصادی و فرهنگی. و این میسر نمی شود مگر با فراهم شدن بسترهای لازم اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی برای از میان برداشتن این چالش ها و البته تغییر دیدگاه اجتماعی و فرهنگی جامعه.