تحلیل جامعه‌شناختی اعتراضات جاری

| گفت‌وگوی روزنامه‌ی «دنیای اقتصاد» با احمد بخارایی درباره‌ی اعتراضات به مرگ مظلومانه‌ی مهسا امینی | منتشرشده در یک‌شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱ 


دیروز یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱ گفت‌و‌گویی داشتم با روزنامه «دنیای اقتصاد» در خصوص اعتراضات و خیزشی که پس از گذشت بیش از دو هفته باز هم این روزها در خیابان‌های شهرهای بزرگ در جریان است. این روزها محدویت‌های ویژه‌ای علاوه بر فیلترهای قبلی بر رسانه‌ها و روزنامه‌ها سایه افکنده که موجب شد فقط بخشی از گفته‌هایم در روزنامه دنیای اقتصاد منعکس شود. اینجا علاوه بر لینک مطلب منتشره در روزنامه، فایل شنیداری تمام گفت‌و‌گو‌ی‌مان را ملاحظه می‌فرمایید. در این گفت‌و‌گو به این موضوعات پرداختم:

۱ـ این‌که اعتراضات جاری عمدتا به دهه هشتادی‌ها ارجاع داده‌می‌شود یک نوع تقلیل‌گرایی و خلاف امر واقع است هر چند نمود دهه هشتادی‌ها از دیگران بیشتر است زیرا این جوانان برای نخستین بار است که بی محابا به صحنه ورود پیدا کرده‌اند و از حساب هزینه ـ فایده کمتری در صف شکنی برخوردارند و ذهن‌شان معطوف به برخوردهای شدید سابق امنیتی‌ ـ اطلاعاتی حاکمیت نیست. 

۲ـ در «سطح خُرد» این دهه هشتادی‌ها از یک هیجان و جسارت و توان بیشتری برای قالب‌شکنی برخوردارند و خود را در آینه گروه‌های کوچک دوستانه در کف خیابان، تعریف و ارزیابی می‌کنند. بر همین اساس کسانی که در سنین سی و بالاتر قرار دارند متفاوت از جوان‌تر‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهند و ممکن است برچسب «ترسو» بخورند چرا که حساب‌گرانه‌تر به صحنه اعتراضات ورود می‌کنند. 

۳ـ در «سطح میانه» که پای سازمان و نهاد به صحنه تحلیل باز می‌شود طبیعتا دانش‌آموزان با نهاد آموزش و پرورش مرتبط هستند یعنی آن‌جایی که یک گسست مشاهده می‌شود بین ارکان مدرسه شامل معلم و مدیر و کتاب با دانش‌آموزان. در نهاد آموزشی، کارکرد مهم «جامعه‌پذیری» که یکی از کارکردهای اصلی و پنهان نسب به کارکرد آشکار این نهاد در موضوع انتقال علم و مهارت است به حاشیه رفته‌است. در آنجا بحران «گروه مرجع» وجود دارد و برخی معلم‌های فرمایشی و حتی بسیاری از اعضای هیأت علمی دانش‌گاه‌ها که از فیلترهای گزینشی و استخدامی تنگ و تاریک عبور کرده‌اند دیگر گروه مرجع فکری و کنشی برای جوانان نیستند. پس جوان با بحران هویت مواجه شده و به خیابان می‌آید تا با فریادش، بسا دیده‌ یا شنیده شود.

۴ـ در «سطح کلان» که ساختارها مورد تحلیل قرار می‌گیرند چون این دانش‌آموز بخشی از جامعه است و نیز مخاطب غائب تریبون رسمی نظام سیاسی در رسانه‌هایش هم هست مسائل کلان را حس می‌کند. مسائل کلان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به نسبت سنی اعضا در هر جامعه ای در آنها بازتولید و منعکس می‌شود. در یک فرد تحصیل‌کرده و متأهل و فاقد درامد و شغل به یک نحو بازتولید می‌شود و در آن جوان ۱۸ ساله هم به نحو دیگری.

۵ـ نمی‌توان با کنش‌گری جوانان در کف خیابان‌ها برخورد روان‌شناسانه داشت و آنها را به کلاس کنترل هیجان و خشم دعوت کرد زیرا در نهایت بین ۱۰ تا ۲۰ درصد عامل حضور در کف خیابان‌ها از سوی دهه هشتادی‌ها ممکن است به هیجان یا خشم کور مرتبط باشد.

۶ـ اوضاع و احوال نابسامان «اقتصادی» در خانواده‌ها انعکاس دارد. شکاف «فرهنگی» و تضاد بین الگوهای رفتاری سنتی و تبلیغی از سوی تریبون‌های نظام سیاسی با الگوهای کنشی و اندیشه‌گی مدرن و عقلانی‌تر در بین قشرهای نوجو در خانواده‌ها انعکاس دارد. نابسامانی «اجتماعی» و تبعیض بین شهروندان درجه یک و دو و سه در خانواده‌ها مرور می‌شود. آزادی قطره‌چکانی از سوی نظام «سیاسی» در خانواده و مدرسه بازتعریف و تحلیل می‌شود و در همه این موارد چهار‌گانه، یک جوان شاهد و ناظر و مخاطب این همه ناملایمات ساختاری است و همه اینها لحظه به لحظه در او تقویت می‌شود پس یک جوان تحت اثر ساختاری، کنش‌گری می‌کند در کف خیابان.

۷ـ سران قوم که ادعای اسلامی و ایدئولوژیک بودن دارند در ثروت‌اندوزی رقابت می‌کنند و این ثروت‌اندوزی به عنوان یک هدف پذیرفته‌شده در جامعه تثبیت و عامل تشدید شکاف طبقاتی شده‌است. حال این خانواده وقتی می‌بیند از آن هدف اجتماعی مقبول، بسیار عقب مانده‌است احساس کمبود می‌کند و این احساس در خانواده به جوان منتقل می‌شود و او عصیان می‌کند. 

۸ـ هر چه از حاشیه به متن و از پیرامون به مرکز و از روستاها به شهرهای بزرگ‌تر نزدیک‌تر شویم شاهد اثر بیشتر عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در رخ‌داد کنونی و خیزش اکنونی هستیم.

۹ـ شعار «زن، زندگی، آزادی» ناظر بر چهار خرده نظام اجتماعی است. شعار «زن» در حوزه‌ی «فرهنگ»، نظام مردسالار را هدف می‌گیرد. زن می‌خواهد به مقابله با حصار الگوهای سنتی در حجاب و پوشش و مصرف و الگوهای فکری برامده از فرهنگ تاریخ‌گذشته برخیزد. شعار «زندگی» در عرصه «اجتماعی» به مقابله با عدم تساوی حقوق زن و مرد در قوانین حضانت و ارث و حجاب و استخدام و اشتغال و تحصیل و ... اشاره دارد و نیز شعار «زندگی» در حوزه «اقتصادی» خواهان عدم وابستگی مالی به مرد و رهایی از بردگی جنسی و برخورداری از یک زندگی معمول و آرام با حداقل احساس امنیت اقتصادی است. شعار «آزادی» ناظر بر اختیار در انتخاب رویه آینده و رهایی از اجبار حاکمیتی و «سیاسی» و نیز حضور مختار و آزاد در کنش‌گری جمعی و اهداف انسان‌دوستانه است.

۱۰ـ اگر مشاهده شد که یک زباله‌گرد تا کمر در سطل زباله خم شده و شامل سنین کودک تا کهن‌سال و نیز زن و مرد شده در آنجا هم تمام عناصر چهارگانه: فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حضور دارند درست مانند همین خیزش جاری.

۱۱ـ اگر در طول ۴۳ سال نتوانستید حجاب را تفهیم کنید در طول ۱۰۰ سال آینده هم نه تنها نخواهید توانست بلکه این اجبار و این کورچشمی سیاسی موجب دین‌گریزی می‌شود چرا که آن زن احساس می‌کند که برده شده است و می‌خواهد آزاد شود. 

۱۲ـ کارگر، معلم، زن، جوان، دانش‌جو وقتی می‌خواهند حرف بزنند مجبورند بیایند کف خیابان. چرا؟ زیرا کف خیابان تنها گزینه ممکن برای مطالبه‌گری در غیبت انجمن‌های صنفی یا علمی یا احزاب واقعی است. «مطالبه‌گر» بودن انسان‌ها و جوامع بر اساس هر دید‌گاهی اعم از دینی در آیات و احادیث، تاریخی و جامعه‌شناختی به عنوان یک اصل ذاتی و انکار‌ناشدنی‌ است. نظامی که جلوی مطالبه‌گری را بگیرد نه دینی است و نه انسانی و نه پیش‌رو و نه ماندگار. این نظام، انسان‌ها را ظلم‌پذیر و متعفن طلب می‌کند.

۱۳ـ مفهوم «مطالبه‌گری» کجا مصداق پیدا می‌کند؟ «زبان» گام نخست در مطالبه‌گری است و اگر گوش شنوایی برای «زبان» و کلام نباشد این زبان به ناچار به سوی خشونت کلامی روی می‌آورد تا بتواند مطالبه‌گر باقی بماند. حال این جوان و این دانش‌آموز و این دانش‌جو کجا باید کلامش را بازگو کند؟ در مدرسه و دانشگاه که تحت سیطره‌ی حراست و دفاتر نظارت ایدئولوژیک است؟ پس کف خیابان نیاید کجا برود؟! 

۱۴ـ رسانه‌های داخلی آینه‌ی جامعه نیستند و نمی‌خواهند و نمی‌توانند مستقل باشند و صرفا سخن‌گوی رسمی حاکمیت هستند. مجلس نمایندگان هم پوشالی است زیرا از سی نماینده پایتخت، رئیس کنونی مجلس یعنی آقای قالی‌باف حدود ۱۴ درصد آراء واجدین اعطای رأی در تهران را به خود اختصاص داده و ۸۶ درصد به او رأی نداده‌اند و آن ۲۹ نماینده دیگر از تهران هم حدود ۷ تا ۸ درصد آراء را به دست آورده‌اند و بیش از ۹۲ درصد به آنها رأی نداده اند. آیا پوشالی بودن، هویدا نیست و آیا این نمایندگان می‌توانند سخن‌گوی جامعه و مردم و جوانان باشند؟ آیا راهی جز کف خیابان باقی می‌ماند؟ 

۱۵ـ اعتراضات این‌روزهای مردم از سوی نظام سیاسی دیده نمی‌شود زیرا حاکمیت اسلامی معتقد است مبنای مشروعیت نظام اسلامی از مبدأ ماوراءالطبیعی و از سوی خداوند است و از جانب مردم نیست که لازم باشد دیده‌شوند. بر اساس نگاه اسلامی حاکم بر ایران فقط آن دسته از مردم در مسیر تقرب الهی قرار دارند که نظام سیاسی را تأیید ‌کنند و مابقی گمراهند و نیازمند امر به معروفند تا راه یابند و رستگار شوند. بنابراین کلام و حرف و خواسته‌ی گمراهان که قابل شنیدن نیست. حال چرا باید در این دیدگاه، اعتراضات و مطالبه‌گری مردم دیده‌ و به آنها توجه شود؟

۱۶ـ از منظر حاکمیت اسلامی، جامعه‌شناسان از عوامل اهریمن و تشویش‌گر اذهان عمومی و مجرم هستند.

۱۷ـ اگر تصور شود که اینک «مردم» در مقابل نخبگان سیاسی، قد علم کرده‌اند خطاست زیرا اطلاق کلمه‌ی «نخبه» بر سیاستمدارانی که در ایران دارای تریبون و پایگاه هستند و بر سر قدرت دعوا دارند مغالطه است. سیاستمداران داخلی اعم از جناح‌های چپ و راست با پذیرش کلیت نظام سیاسی اسلام، نخبه و منتقدان پیش‌رو نیستند. عمدتا نخبگان سیاسی واقعی دارای تریبون نیستند و در حاشیه‌اند. اکثر آنها که امروز دارای روزنامه و حزب و پایگاه سیاسی‌اند به نحوی ریشه در توزیع نابرابر قدرت و ثروت در ایران ۴۳ سال اخیر دارند. بر همین اساس است که وقتی یک دولت مورد علاقه‌شان روی کار می‌آید فتیله انتقاد را پایین می‌کشند. بنابراین مردم، هم‌سو با نخبگان سیاسی به حاشیه رانده شده‌ هستند نه در مقابل نخبگان سیاسی واقعی.

۱۸ـ احزاب و گروه‌های سیاسی داخلی و حتی بیرونی، به چه میزان به عنصر اقتصاد و نظام اقتصادی‌ای که شکاف طبقاتی را دامن می‌زند و توزیع ناعادلانه ثروت را در جامعه تشدید می‌کند و موجب بسیاری از جرائم و انحرافات ناخواسته می‌شود و انسانیت و دیگر‌خواهی را تهدید می‌کند چه در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی و چه در دوران پس از آن، اشاره و تأکید و تحلیل داشته‌اند؟! این‌که حدود هشتاد درصد نقدینگی در دست پنج درصد افراد جامعه است یعنی چه؟ این پرسش را موافقان و مخالفان جمهوری اسلامی پاسخ دهند! این فاجعه با چه نوع سیاست‌گذاری‌ای قابل اصلاح است؟

۱۹ـ «فروپاشی اجتماعی» مانند یک گلوله برفی مدت زیادی است که در ایران آغاز شده و ادامه دارد. برگشت‌پذیری به جامعه سالم پس از تشدید فروپاشی اجتماعی دشوار است زیرا اگر یک جامعه در مسیر سرازیری فروپاشی اجتماعی واقع شود از تاریخ و شعر و فرهنگ خود آنقدر می‌بلعد تا آنها کم‌رمق شوند مانند شخصی که به جای تولید، از جیب و پس‌انداز خود مصرف کند. جامعه‌ی فروپاشیده‌ی اجتماعی مانند فردی است که طی یک دوران با بیماری و غدد سرطانی دست و پنجه نرم کند و با آمدن چند متخصص هم نتوان کار زیادی انجام داد. جامعه، لاغر و نحیف و گسسته شده است!

تفصیل آن‌چه گفته‌آمد در فایل شنیداری است.