زیر پوست شهر، داغ‌تر از تابستان!

 امروز در خیابان‌های تهران، اطراف فردوسی و جمهوری و... قدم می‌زدم و هنوز ادامه دارد… به چهره‌ها دقیق شده‌ام… نگاه‌های پریشان را دنبال می‌کنم…

جوانان متشخصی را می‌بینم که با استیصال، برگه‌های تبلیغاتی از آموزش رایگان اصلاح موی سر تا تبلیغ پیتزا و تخلیه‌ی چاه را پخش می‌کنند و من هم برای احترام به آن‌ها از دستشان می‌گیرم تا زودتر تکلیفشان را انجام داده باشند…
احساس خوشایندی اصلاً ندارم، زیر پوست شهر، حرارت زیاد است و بوی آتشفشان به مشام میرسد… اگر یک جامعه‌شناس نتواند استشمام کند، صرفاً یک فرد ماهر در سطح حداقلی است و فاقد قوه‌ی استنباط است… داستان ما در تیر ۱۳۹۷ اصلاً حکایت اقوام نیست، فراقومیتی است… تلاش برای زنده ماندن…