شادی گمشده
گزارش دیدار نیوز از سخنرانی «احمد بخارایی» در نشست گروه صلح انجمن جامعهشناسی ایران در فرهنگسرای ملل با همکاری کانون فرهنگ و زندگی، برگزار شده در ۶ شهریور ۱۴۰۳ | منتشر شده در ۷ شهریور ۱۴۰۳
| نمایش گزارش |
احمد بخارایی: مقولهی نشاط اجتماعی در بحث بحران معنا کجا قرار میگیرد؟ #بحران_معنا یک نوع گمگشتگی و غفلت است که از نظر جامعهشناسی، معطوف به سه زمان گذشته، حال و آینده است. معطوف به گذشته، بحران معنا یک شبه خلق نشده و تاریخی و فرهنگی است. آن قالب گیری تاریخی و فرهنگی، کمک میکند به این دورهی بحران معنا.
در این وضعیت، یکی قالب ایدئولوژیک و نگاه اعتقادی مد نظر است. دیگری جنبهی محلی و منطقهای دارد که وقتی با بعد ایدئولوژیک در هم میآمیزد مثل بتن آرمه میشود. چون وقتی میگوییم معنایابی، ذهن فرد باید خالی از ارزشهای متعصابه باشد. سومین قالبی که به لحاظ تاریخی بحران معنا را دامن زده، قالب اقتصادی و نفتخواری است.
عطف به زمان اکنون، بحران معنا را این گونه میبینیم: دو حالت قالب و شکل دارید و یک محتوا و کانتکت.
به لحاظ قالب و شکل، با چشم غیرمسلح هم میتوانیم ببینیم. یکی ترجیح منافع و توهمات و عادات فردی به منافع و فکر جمعی یا همان خودمحوری. در رانندگیها نمود دارد. جاهایی که کنترل نمیشویم، مثل نیمه شبها که مامور نیست، ممکن است از چراغ قرمز عبور کنیم یا، چون کسی نمیبیند، زباله را از ماشین به بیرون پرت کنیم یا ته سیگار روی زمین بیندازیم.
دوم: تظاهر است که بخشی از فرهنگ ما شده.
بحران معنا در زمان اکنون در بعد محتوایی عبارت است از ضعف در تخیل و خلاقیت (البته که نیازمند آموزش از دوره کودکی است) و نیز
این شادی گمشده را ذیل بحران معنا میبینم با تعریفی که از شادی داریم. و اما بحران معنا معطوف به آینده، خودش را در نومیدی به آینده نشان میدهد. این چهار زاویه معطوف به سه زمان، جلوههای جامعهشناختی «بحران معنا» در زندگی هستند.
و اما نشاط اجتماعی هر جامعه با رشد اقتصادی و اجتماعی آن جامعه رابطه دارد. در آمار سازمان ملل در سال ۲۰۰۵ آمده از بین ۱۲۹ کشور، ما رتبه صدم را داشتیم که کم کم در سالهای بعد، به رتبه ۱۰۸ هم رسیدیم. یعنی در آن یک چهارم پایانی هستیم در نشاط اجتماعی در دنیا.
اینجا یک تعطیلی که میشود، ملت به سفر میروند و به شمال و جادهها قفل! در تونلها هم میرقصند! میهمانی میروند، جوک میگویند، میخندند و … آیا این یعنی نشاط اجتماعی؟! در کشور ما موضوعات اجتماعی به شکل منفرد دیده میشوند و نسخههای نشاطی که ارائه میشود، موقتی و دل خوش کنک است. ما در سنجش نشاط اجتماعی باید ببینیم «رضایتمندی» خودش را چگونه نشان میدهد. اینکه شهروند، احساس بی تفاوتی نکند. این که به او اجازه داده شود که مشارکت کند و او هم به مشارکت، رغبت داشته باشد.
یک نمونه اش در انتخابات مجلس، در اسفند ۱۴۰۲ مردم کمتر از چهل درصد در کل کشور شرکت کردند و کمتر از ده درصد در تهران؛ و این یعنی مشارکت پایین است. رضایت پایین است و اعتماد هم پایین است. دور اول انتخابات ریاستجمهوری در تیر ۱۴۰۳ هم ۴۰درصد مشارکت بود. اما در انتخابات ۱۴۰۳ آن حضور ده درصد اضافه در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری به چه معنا بود؟ آیا احساس رضایت را میشد دید؟ خیر، آن ۱۰ درصد هم عمدتا امید لازم را نداشتند و گاه احساس میکردند بین بد و بدتر دست به انتخاب زدهاند. آنجا هم که بحث بیتفاوتی اجتماعی مطرح میشود، این با افسردگی اجتماعی ارتباط دارد. یکی از نشانههای بی تفاوتی هم، بدبینی است.
بدبینی و قضاوت کردن. وقتی نسبت به دیگری که باید حساس باشیم، نیستیم. سرمان را گرم کار دیگری میکنیم یا یک دیگریای برای خود خلق میکنیم و این جاست که به قضاوت بدبینانه دست میزنیم.