شطحیات اجتماعی (۱۰) | سوء‌هاضمه‌ی فمینیستی!

پراکنده خواهم گفت زیرا «زیاده»، منسجم گفته‌ایم و «زیاد»، شنیده‌ نشده‌ایم!

بهار هزار و چهارصد

۱ـ با دانشجویان ارشد جامعه‌شناسی، درس «جامعه‌شناسی زنان» را به صورت مجازی در هفته‌ی گذشته داشتم. سخن از «تبعیض جنسیتی» بود. یکی از دانشجو‌یان از ارومیه که در آموزش و پرورش، معلم ریاضی است در ضمن این‌که موافق بود که تبعیض جنسیتی وجود دارد در آخر صحبتش گفت: «الحمد‌لله نرخ اشتغال زنان در پست‌های مدیریتی بالاتر در ادارات آموزش و پرورش ارومیه تقریباً دو برابر شده». این «الحمد لله»ی که او گفت ذهنم را درگیر کرد.

۲ـ به دانشجو گفتم: فرض کنید سفره‌ای پهن شده‌ و غذای چهار نفر در آن آماده است حال آن‌که روز قبل در همین سفره، دو غذا وجود داشت. حالا غذا چند برابر شده‌است؟

گفت: دو برابر

گفتم: بسیار خوب. حالا فرض کنید ده نفر نیازمند غذا هستند و دور این سفره نشسته‌اند. حالا اگر این ده نفر از ۲۰‌درصد غذای‌‌شان به لحاظ مقدار و کیفیت صرف نظر کنند پس هر یک به چند درصد غذا نیاز دارد؟

گفت: ۸۰ درصد

گفتم: حالا آن چهار ظرف غذا (که نسبت به روز قبل دو برابر شده‌بود) چند درصد نیاز این ده نفر را که هر یک به هشتاد‌ درصد غذا هم راضی هستند پاسخ می‌دهد؟

گفت: ۵۰ درصد

گفتم: حالا این ده نفر با آن چهار ظرف غذا اگر بخواهند سر کنند آیا حداقل با پنجاه درصد توقع و انتظارشان، سفره را در پایان ترک نخواهند‌کرد و هنوز پنجاه درصد انتظارشان بی‌پاسخ باقی نخواهد ماند؟

اندکی تأمل کرد و گفت: بله درسته!

گفتم: حالا اگر این روزها تکرار شوند آیا آن افراد دچار سوء‌ هاضمه نخواهند شد؟

گفت: بله.

گفتم: پس چرا گفتید: «الحمدلله»، دو برابر شده‌است؟

گفت: متوجه نمی‌شوم منظورتان چیست!

گفتم: عزیز من، مثال آن ده نفر در اطراف سفره غذا، زنان در جامعه‌ی قرن بیست‌و‌یکمی ایران هستند که در فضای جهانی تنفس می‌کنند و آگاه به توانایی و آزادی خودشان شده‌اند و سطح توقع و انتظارات‌شان، حداقل در سطح همان هشتاد‌ درصد غذای مورد نیاز برای آن ده نفر است اما نیمی از این توقع و انتظار در این «سفره اجتماعی» پاسخ داده نمی‌شود یعنی نیمی بلاتکلیف باقی مانده‌است. پس با بحران پاسخ‌گویی به انتظارات و توقعات زنان (بخوانید: زنان و مردان تحوّل‌جو) در ایران مواجهیم.

با اندکی خنده گفت: درست می‌گویید. از این جهت ندیده‌بودم. 

گفتم: آن دو برابر شدن واگذاری پست‌های بالای اداری به زنان، همانند همان دو برابر شدن غذاها در سفره و نهایتاً پاسخ‌گویی به پنجاه‌درصد نیاز زنان است، پس این نشان از وجود «بحران مقبولیت» برای نظام سیاسی و حکم‌رانی در ایران دارد.

گفت: می‌شود بیش‌تر توضیح دهید؟ 

گفتم: در مورد «بحران مقبولیت» و فروپاشی اجتماعی حرف‌های نا‌خوانده زیادی در کانال تلگرامی‌ام گفته‌ام اما خلاصه این‌که لوکوموتیو حکم‌رانی در ایران از قافله‌ی تحول‌جویی شهروندان، عقب مانده و این فاصله، بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود و بنابراین «مقبول» نمی‌افتد و هزینه‌ها را هدر می‌دهد و منابع را می‌سوزاند و به نتیجه‌ای هم نخواهد‌رسید. پس آیا حالا هم خواهی گفت: «الحمدلله»؟

خندید و گفت: خیر!

۳ـ سوء هاضمه چیست؟ آن را «دش‌گواری» هم گفته‌اند که نشانش، «درد شکم» است و می‌تواند منجر به «زخم گوارشی» شود. این سوء هاضمه، باعث «نفخ» و «آروغ» و «تهوّع» می‌شود. اینک به جای کلمات داخل گیومه بگذارید: نارضایتی، پرخاش‌گری، تجمیع انتظارات، اعتراض‌های پراکنده و استفراغ جامعه! حالا می‌شود: دش‌گواری اجتماعی زنان (همان: سوءهاضمه‌ی فمینیستی) که با «نارضایتی اجتماعی» مشخص می‌شود اینک منجر به «پرخاش‌گری» و خشونت‌ورزی و نیز موجب «تجمیع انتظارات» و «اعتراض‌های پراکنده» زنان شده و نهایتاً موجب «استفراغ جامعه‌»‌ی زنان(بخوانید: همه‌ی مدنیت‌‌طلبان) خواهد شد یعنی آن‌چه را بلعیده‌اند بالا خواهند آورد و خیرش را به شرّش و «عطایش را به لقایش» خواهند بخشید. نه الحمد لله!

۴ـ می‌دانید که «بهمن» با انبوه برف، خطر‌بار می‌شود و آن در کشورهای در حال توسعه با «بهمن‌شکن» مواجه می‌شود تا قبل از رسیدن به زمین هموار، کم‌تر آسیب‌رسان شود اما در ایران شیعی، بهمن‌ها (بخوانید: بحران‌ها) هم‌چنان در سراسیبی تند در حرکتند و این هم نشانی دیگر از «فروپاشی اجتماعی» است.

تا خرداد ۱۴۰۰ و ایام انتخابات، باز هم از این شطحیات خواهم گفت.