شطحیات اجتماعی (۱) | آشفته‌حالی اصلاح‌طلبان

پراکنده می‌گویم زیرا زیاده منسجم گفته‌ایم و زیاد شنیده‌ نشده‌ایم.

بهار هزار و چهارصد

۱ـ آمده‌اند و برای دفاع از روند اصلاح‌طلبی، آن را به سه سطح حداقلی، میانی و حداکثری تقسیم کرده‌اند و شکل خوبش را که حداکثری است، «ساختاری» نام گذاشتند. می‌خواهند بگویند که انجام اصلاحات در ساختارها امکان‌پذیر است. حال چگونه می‌توان ماهی را از فضای بیرون از آب، مطلع کرد؟ وقتی در اصول اول و دوم قانون اساسی، همه چیز موکول به تفسیر فقهای جامع‌الشرایط است چگونه می‌توان ساختار حقوقی (بخوانید: قانون اساسی) را اصلاح کرد؟ با کدام ترفند و عصای موسی می‌توان ساختار حقوقی‌ای که «گزینش ـ محوری» را فریاد می‌زند و بالطبع، مشارکت‌ستیز می‌شود را ترمیم کرد؟

۲ـ می‌گویند «بحران» نداریم. البته درست می‌گویند زیرا اگر مسائل اجتماعی ملموس را حل‌ناشده تلقی کنیم، دیگر مسائل پهن‌دامنه‌ای که ملموس نیستند گویی وجود ندارند. به یاد آورید داستان تصویر مار و نوشته‌ی مار را! درست است بحران بی‌آبی و بحران امر جنسی و بحران دروغ‌پراکنی نداریم زیرا هنوز اندر خم یک کوچه با بحران بی‌کاری دست به گریبانیم و بنابر‌این آن بحران‌های سه‌گانه‌ی قبلی، تجملاتی تلقی می‌شوند!

۳ـ تعریف «بحران» چیست؟ اگر کلی بگوییم که خودمان هم متوجه نشویم یعنی: «بیش‌ترشدن پتانسیل تخریب نسبت به پتانسیل عمومی موجود». حال می‌توان گفت: چون پتانسیل ایدئولوژیک بالایی داریم و همه چیز را می‌توانیم به مقدرات الهی ارجاع دهیم و فرهنگ شیعه‌گری کارآمدی برای حاکمیت در صحنه، عرض اندام می‌کند پس تا اطلاع ثانوی پتانسیل عمومی خوبی داریم و بنابراین «بحران نداریم»!

۴ـ تلاش می‌کنند با طرح «اصلاح‌طلبی به مثابه اصلاح ساختاری»، اواخر خرداد ۱۴۰۰ مردم را به رأی‌دادن ترغیب کنند. نمی‌دانم معنای «مشارکت» چیست که حتی به مشارکت پنجاه درصدی هم راضی‌اند و آن پنجاه درصد دیگر را کجا می‌خواهند به حساب آورند اما علی‌الظاهر، «مشارکت» مبتنی بر «مشروعیت» و آن هم مبتنی بر «اعتماد» است. به نظر می‌رسد، خروجی و نتیجه‌ی اعتماد در یک جامعه، تحقق «هم‌دلی» است. اما این هم‌دلی، چه شرط لازمی دارد؟ یعنی نخستین گام اعتمادافزایی چیست؟ به نظر می‌رسد ابتدا «هم‌فکری» نیاز است. اگر جماعتی، هم‌فکر نباشند که دیگر، هم‌نشینی و هم‌گامی و نهایتاً هم‌دلی، اتفاق نمی‌افتد. اینک کجا است آن «هم‌فکری»؟ اصولیون، هم‌فکرند اما آیا میان منادیان اصلاح‌طلبی، هم‌فکری وجود دارد؟ آیا میان روشن‌اندیشان با اصلاح‌طلبان هم‌فکری وجود دارد؟ کجاست ریسمان واحدی که بین این همه ایرانی داخل و خارج، پیوند فکری برقرار کند؟ فقط یک درک مبهم اما کم‌و‌بیش واحد، از ایرانیّت است و بس!

۵ـ به نظر می‌رسد یک بحران ناپیدا، بیش از هر چیز چهره‌ی آینده را زخمی خواهد کرد و آن هم بحران نومیدی است. مطالبه‌گرها نومید و خسته‌اند که البته این برای قدرت‌پرستان، نوید خوبی به همراه دارد که دیگر کسی غر نزند و به آن‌چه مقدر شده رضایت دهد. اما در منظر جامعه‌شناختی، امّ‌البحران‌ها، بحران نومیدی و خسته‌گی از مطالبه‌گری است. حالا دیگر جایی برای صحبت در خصوص بحران هویت و بحران توزیع باقی نمی‌ماند.

تا خرداد ۱۴۰۰ و ایام انتخابات باز هم از این شطحیّات خواهم گفت.