احساسات منفی عامل گسست اجتماعی


:newspapeیادداشت #احمد_بخارایی در هفته‌نامه‌ی تجارت فردا درباره‌ی کاهش #تاب‌آوری در جامعه در پی عصبانیت، غم و اضطراب بالا | منتشرشده در شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، شماره‌ی ۳۷۴
بررسی اخیر مؤسسه‌ی نظرسنجی گالوپ حکایت از #ناشاد بودن ایرانیان دارد. قبلاً هم این مؤسسه در نظرسنجی‌هایش بر بالا بودن میزان #عصبانیت، نگرانی، #استرس و تجربه‌های منفی در میان ایرانیان دست گذاشته است. آیا ایرانیان مردم ناشادی‌اند؟ آیا عصبانی و خشمگین‌اند و استرس و اضطراب فراوانی تجربه می‌کنند؟ باید گفت که موضوع ناشادی آن روی سکه‌ی #خشونت و نداشتن #احساس_امنیت است. این دو عنصر نقش برجسته‌ای در ایجاد احساس ناشادی دارند. یکی جنبه‌ی مادی دارد و دیگری جنبه‌ی غیرمادی. شاید پیش از پرداختن به موضوع خوب باشد مثالی بزنم درباره‌ی فردی که لکنت زبان دارد. این فرد از تکلم خوبی برخوردار نیست و گاهی برای رساندن منظورش عصبانی و دچار اضطراب می‌شود و زمانی که نمی‌تواند ارتباط کلامی با جهان اطرافش برقرار کند، به ناچار از حرکات دست و پا استفاده می‌کند و در مرحله‌ی بعدی ممکن است دست به خشونت بزند و برافروخته شود. بنابراین می‌بینیم فردی که نمی‌تواند حرفش را به دیگری برساند چه‌قدر عصبی می‌شود. حالا اگر بخواهیم موضوع را در سطح کلان ببینیم می‌توان متوجه شد که چه اتفاقاتی رخ می‌دهد تا #ناشادی و اضطراب جنبه‌ی عمومی پیدا می‌کند.

احساس #شادی افراد برمی‌گردد به این‌که آن‌ها چه‌قدر در جامعه احساس می‌کنند می‌توانند حرف بزنند و دوم چقدر این حرف قابل شنیدن و در مرحله‌ی بعد قابل اجرا است. در جامعه‌ای که مردم احساس می‌کنند حرفشان قابل بیان کردن نیست، یعنی تشکلی ندارند که حرفشان را بزنند مثل یک حزب که نماینده‌یشان است یا یک گروه اجتماعی که می‌تواند منتقل‌کننده‌ی نظرات آن‌ها باشد، آن زمان است که احساس ناشادی، عصبانیت و نگرانی به آنها دست می‌دهد. در جامعه‌ی پویا که گروه‌های اجتماعی و احزاب فعال‌اند و مشارکت افراد را فرامی‌خوانند، #توسعه امکان‌پذیر است و احساسات منفی به تدریج کم می‌شود. اما در جامعه‌ی ما مسأله‌ای که وجود دارد این است که افراد جامعه احساس می‌کنند نمی‌توانند متکلم خوبی باشند و شنونده‌ی خوبی هم ندارند. یعنی ارگان و ساختاری که علاقه‌مند به شنیدن حرف‌های آن‌ها باشد کم‌تر وجود دارد و اگر هم وجود داشته باشد تضمینی وجود ندارد که برای این حرف‌ها اعتبار و ارزش آن‌چنانی قائل باشند. بنابراین جامعه با یک لکنت مواجه می‌شود. در این شرایط افراد جامعه مستعد برخورداری از اضطراب، ناشادی و عصبانیت‌اند که همه‌ی این‌ها یک «احساس» هستند.

نگاهی به سبک زندگی ایرانیان نشان می‌دهد که آن‌ها به شدت اهل مهمانی گرفتن‌اند، آمار سفر بالا است و تا چند روز تعطیل می‌شود جاده‌ها قفل می‌شوند حتی در دوره‌ی شیوع ویروس #کرونا که توصیه بر انجام‌نشدن سفر است باز هم شاهد بودیم که چه میزان به جاده‌ها رفتند.

خورد و خوراکشان خوب است و از میزان قابل توجهی تنقلات و نوشابه و … استفاده می‌کنند. همه‌ی آن‌چه وجود دارد به ظاهر نشان می‌دهد که باید جامعه‌ی شادی داشته باشیم چرا که این عوامل باید شادی‌آور باشند اما متأسفانه شاهد هستیم که آن «حس» شادبودن و آن احساس رضایت وجود ندارد. چرا که شادی حس است نه یک عامل مادی. در کنار #خشونت‌ورزی ناشی از دیده‌نشدن در #جامعه، احساس نبود #امنیت قرار می‌گیرد که یک عامل مادی است. امیدواری نسبت به آینده در بحث #اشتغال و درآمد و پاسخ‌گویی به نیازهای اولیه‌ی زندگی از این بخش نشأت می‌گیرد. گفته می‌شود فقر می‌تواند منجر به کفر شود. فقر به معنی همان پاسخ‌نگرفتن برای نیازهای اولیه‌ی زندگی است. در جنبه‌ی دینی آن منجر به کفر می‌شود و در بعد اجتماعی، رفتارهای غیراخلاقی را سبب می‌شود. زمانی که فرد این اطمینان را ندارد که اگر درس شغلی در انتظارش است، بخواند حتماً زمانی که تعداد زیادی از فارغ‌التحصیلان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا بی‌کارند، تولید ناشادی و اضطراب صورت می‌گیرد. حالا همین دو عنصر را در کنار هم قرار بدهیم، نتیجه‌اش می‌شود احساس ناشادی و عصبانیت و نگرانی مردم. نگاهی به همین نظرسنجی‌های بین‌المللی نشان می‌دهد که ایران در کنار کشورهایی قرار گرفته که از نظر فرهنگ و منابع مالی و درآمدی بسیار متفاوت با کشور ما و کم‌تر از ما هستند.

کشور ما از امکانات و پتانسیل‌های فراوانی برخوردار است اما زمانی که ماجرا به عصبانیت و نارضایتی و ناشادی و احساسات منفی می‌رسد در کنار همین کشورها قرار می‌گیرد. تمام این احساسات منفی در یک دایره قرار می‌گیرند. بنابراین می‌توان گفت جامعه ناشاد جامعه‌ای است عصبانی با اضطراب بالا و تجربه‌های بد. به‌طور کلی پدیده‌های اجتماعی چندعلیتی‌اند و ایجاد آن‌ها تنها به یک علت محدود نمی‌شود. مجموعه‌ی علت‌ها مانند حلقه‌های به‌هم‌پیوسته‌ی یک زنجیر در کنار هم قرار می‌گیرند. زمانی که فرد در جامعه احساس «هست بودن» نکند و کسی حرفش را نشنود به حاشیه رانده می‌شود و در ادامه معیشتش هم با علامت سؤال مواجه می‌شود و آن زمان دیگر خشونت‌ورزی و عصبانیت و ناشادی با شکل گرفته است. ما در کشورمان اخیراً اخباری مبنی بر رونق بازار خرید و فروش اسلحه مواجه شده‌ایم. این هم در زنجیره‌ی خشونت‌ورزی قرار می‌گیرد و پیش از این هم قابل پیش‌بینی بود.


من بارها گفته بودم زمانی که افراد در تنگنا قرار می‌گیرند به مکانیسم‌های دفاعی رو می‌آورند. مکانیسم دفاعی هم تنها رو آوردن به انزوا و خودکشی و اعتیاد و … نیست. افراد طغیان‌گر می‌شوند. استفاده از سلاح گرم هم نوعی از مکانیسم دفاعی است. کسی که می‌خواهد در جامعه حضور داشته باشد ممکن است به سمت اسلحه‌ی گرم برود. باید از جامعه‌ای که اسلحه‌ی گرم پایش را میان مردم باز کرده، ترسید. سؤال می‌شود چه‌طور این اتفاقات افتاد؟ پاسخش مشخص است. همه‌ی این‌ها حلقه‌های به‌هم‌پیوسته‌ی یک زنجیرند. مسأله اینجا است که از یک طرف شرایط اجتماعی و اقتصادی چنین فضایی را برای مردم ایجاد می‌کند و از طرف دیگر، احساسات منفی، بر شرایط اجتماعی و اقتصادی تأثیر می‌گذارد که یکی از نمونه‌های بارز آن گسست اجتماعی است. زمانی که افراد نسبت به آینده ناامید باشند، یکی از شاخص‌های فروپاشی اجتماعی شکل گرفته است. ناامیدی نسبت به آینده هم از احساس نبود امنیت نشأت می‌گیرد که یک بعد آن مادی است و در ایجاد احساس ناشادی تأثیرگذار است. احساس ناشادی خودش یک شاخص و عامل گسست اجتماعی است. گسست اجتماعی یعنی یک جامعه دیگر جامعه نیست، وقتی جامعه بافت‌های عصبی‌اش را از دست داده باشد، دیگر کارکرد و کاربردی ندارد. عامل اقتصادی در ایجاد احساسات منفی نقش مهمی دارند و منجر به شکست اجتماعی می‌شود. همه‌ی اینها رابطه‌ی علت و معمولی متقابلی دارند که روی هم تأثیر می‌گذارند. اما اگر به همان دو علت توجه کنیم، یعنی خشونت و احساس نبود امنیت، می‌توان از میزان زیادی از احساســات منفی مردم کم کرد. باید شرایطی فراهم شود که افراد فرصت حرف زدن و ایفای نقش در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشند. متأسفانه در شرایط سیاسی موجود در کشور برخورداری از این وضعیت منتفی است و نمی‌توان به بهبود شرایط امیدوار بود. تا زمانی که ساختار سیاسی اصلاح نشود، ساختار اقتصادی درجا می‌زند و فساد، رانت، باندبازی و توزیع نابرابر فرصت‌ها سر جای خود می‌ماند. ما امید چندانی به آینده نداریم. اما در همین فضا می‌توان تاب‌آوری اجتماعی را بالا برد. هر جامعه‌ای ممکن است با انواع بحران‌ها مواجه شود. هر چند که در ایران ما با ابربحران مواجهیم چرا که در تمام ساختارها با بحران روبه‌رو هستیم. حالا شیوع ویروس کرونا هم تبدیل به بحران شده است؛ یک اتفاق غیرقابل پیش‌بینی مثل سیل و زلزله و طوفان که می‌تواند سیستم اقتصادی کشوری را به هم بریزد. تاب‌آوری اینجا معنی پیدا می‌کند زمانی که می‌بینیم آن جامعه چه‌قدر توانسته بحران را تحمل کند. در جامعه شکسته، میزان تاب‌آوری هم پایین است و اتفاقی مثل شیوع ویروس کرونا می‌تواند تأثیر عمیق‌تر و مخرب‌تری بر آن داشته باشد. همین هم می‌شود تا شیوع ویروس در کشور ما اثرات و پی‌آمدهای مخرب‌تری نسبت به کشورهای دیگر داشته باشد. در بحث ایجاد احساسات منفی، در کنار همه‌ی این عوامل می‌توان ماجرای شیوع اختلال‌های روان را هم اضافه کرد. بررسی‌ها نشان می‌دهد بخش زیادی از اختلالات روان، ریشه در مسائل اجتماعی دارد. نمی‌توان گفت که اختلال روان دارند، چرا که بخش زیادی از این ۲۵ درصد از ایرانیان ذاتاً اختلالات ریشه در مسائل اجتماعی دارند. به‌طور کلی اختلال روان در هر جامعه‌ای به طور طبیعی به یک میزان وجود دارد. مثالاً حدود چهار یا پنج درصد به‌طور ژنتیک وجود دارد اما بیش از ۸۰ درصد دیگر آن جنبه‌ی بیرونی دارد. بنابراین یکی از نشانه‌های فروپاشی جوامع هم شیوع بالایی اختلالات روان در آن جامعه است. نگاهی به این که یک جامعه چه‌قدر از قرص خواب‌آور و آرام‌بخش استفاده می‌کند می‌تواند به خوبی نشان دهد که آن جامعه چه میزان در معرض فروپاشی اجتماعی است.